اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ریشهری، محمد الجزء : 1 صفحة : 283
گرفت، تفكر و انديشه جديدى در كنار آن دو پيدا شد كه راه را براى بسيارى از حقيقتجويان روشن ساخت.
البته در آن زمان امكانات مطالعه براى تحقيق در مورد تشيّع و اسلام بسيار كم بود و من به ناچار در ابتدا به سوى وهّابىها گرايش پيدا كردم؛ چون در آفريقاى جنوبى كسانى كه مدّعى اسلام و مسلمانى بودند و در اين زمينهها نيز فعاليت داشتند همينها بودند. از اين رو در سالهاى 1979 تا 1981 ميلادى من با گروهى از وهّابى دوست شدم و رفت و آمد پيدا كردم؛ امّا وقتى از انقلاب اسلامى و ايران از آنها سؤال مىكردم به من مىگفتند كه دنبال ايرانىها نرو كه تو را گمراه مىكنند.
همين نهى آنها نيز مرا بيشتر ترغيب مىكرد تا درباره انقلاب اسلامى تحقيق كنم. از اينرو با دفتر حفاظت منافع ايران در آفريقاى جنوبى صحبت كردم و تعدادى كتاب و مجلّه را كه از ايران ارسال شده بود، دريافت و مطالعه كردم. پس از مدتى تحقيق و مطالعه به حقانيت شيعه پى بردم و تشيّع را برگزيدم.
از آقاى آزاد پرسيدم: آيا در عالم رؤيا هم در اين باره چيزى ديدى؟
پاسخ داد: آرى. شبى در عالم خواب ديدم در سمينارى كه وهّابىها تشكيل دادهاند شركت كرده و در كنار مولانا وَهْبى و جمعى از وهّابىها نشستهام. ناگهان امام خمينى آمد و مرا صدا زد و فرمود: پيش من بيا و ديگر نزد مولانا وهبى نرو! من نيز برخاستم و نزد امام رفتم و به دنبال آن ارتباط خود را با وهّابىها قطع كردم.
امام بارها به خواب من آمدهاند و نوعى پيوند روحى و معنوى ميان من و ايشان وجود دارد. در روز سوم ژوئن، وقتى به اتاق غذاخورى منزل رفتم تا غذا بخورم، ناگهان عكسى از امام خمينى كه در آنجا روى ديوار زده بودم از ديوار جدا شد و روى زمين افتاد و من به شدت تعجّب كردم؛ امّا متأسفانه پس از چند ساعت از اخبار شنيدم كه امام خمينى از دنيا رفتهاند.
من خود را خدمتگزار اهلبيت پيامبر صلى الله عليه وآله مىدانم و به كمك خداوند در اين راه پافشارى خواهم كرد.
اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ریشهری، محمد الجزء : 1 صفحة : 283