مىخوانم. مرسوم است كه وقتى مىخواهند دخترى را كه ازدواج كرده، به خانه شوهرش ببرند، پدر عروس براى او دعاى خير مىكند.
اين چيزى كه برايتان نقل مىكنم، ترجمه دعاى خير رسول اللّه صلى الله عليه و آله براى زهراى مرضيه عليها السلام در شبِ ازدواجِ اوست.
ايشان فرمودند: «دخترم، به سخنان مردم گوش مده! مبادا نگران باشى كه شوهرت فقير است. فقر براى ديگران سرشكستگى دارد! براى پيغمبر و خاندان او مايه فخر است.
دخترم پدرت اگر مىخواست، مىتوانست گنجهاى زمين را مالك شود؛ اما او خوشنودى خدا را اختيار كرد!
دخترم! اگر آنچه را پدرت مىداند مىدانستى، دنيا در ديدهات زشت مىنُمود.
دخترم! من در باره تو كوتاهى نكردم. تو را به بهترين فردِ خاندان خود شوهر دادهام.
شوهرت، بزرگِ دنيا و آخرت است.
خدايا! فاطمه از من است و من از اويم! خدايا! او را از هر ناپاكى بركنار بدار.
در پناه خدا به خانه خود برويد.»[1] پس از رحلت رسول اكرم صلى الله عليه و آله مصيبتهاى فراوانى بر زهراى مرضيه وارد شد. ايشان بيمار شد. نقل نكردهاند كه از ميان همه مردان مسلمان، كسى جز سلمان و بلال به عيادت زهراى مرضيه و تسلى دادن به او آمده باشد. اما زنهاى انصار به ديدار حضرت زهرا عليها السلام مىآمدند. در يكى از اين ملاقاتها، حضرت زهرا عليها السلام خطاب به زنانِ انصار سخنانى فرمودند كه ترجمه قسمتى از آن را برايتان نقل مىكنم.
زنهاى انصار از حضرت زهرا عليها السلام پرسيدند: دختر پيامبر صلى الله عليه و آله چگونهاى؟
با بيمارى چه مىكنى؟ حضرت زهرا عليها السلام فرمودند:
«به خدا دنياى شما را دوست نمىدارم و از مردانِ شما بيزارم! درون و برونشان را آزمودم و از آنچه كردند ناخوشنودم! چون تيغِ زنگار خورده نابُرّا، گاه پيشِ روى، واپسگرا.
خداوندان انديشههاى تيره و نارسايند.
خشم خدا را به خود خريدند و در آتشِ دوزخ جاويدند.
ناچار كار را بدانها وا گذاردم و ننگ عدالتكُشى را بر ايشان بار كردم. نفرين بر اين مكّاران و دور بُوَند از رحمتِ حق، اين ستمكاران. واى بر آنان! چرا نگذاشتند حق در مركزِ خود قرار يابد و خلافت بر پايههاى نبوتْ استوار مانَد؟
آنجا كه فرود آمده، نگاه جبرئيل امين است و بر عهده «على» كه عالِم به امور دين و دنيا است. به يقين كارى كردند كه خسرانِ مبين است. به خدا «على» را نپسنديدند چون سوزشِ تيغِ او را چشيدند و پايدارىِ او را ديدند. ديدند كه چگونه بر آنان مىتازد و با دشمنان خدا نمىسازد.
به خدا سوگند، اگر پاى در ميان مىنهادند و «على» را بر كارى كه پيامبر به عهده او نهادْ مىگذاردند، آسانِ آسان ايشان را به راهِ راست مىبُرد و حقّ هر يك را بدو مىسپُرْد، چنان كه كسى زيانى نبيند و هر كس ميوه آنچه را كِشته است بچيند. تشنگان عدالت از چشمه مَعدَلَتِ او سير و زبونان در پناهِ صَولتِ او سير مىگشتند.
اگر اينچنين مىكردند، درهاى رحمت از زمين و آسمان بر روى آنان مىگشود؛ اما نكردند و به زودى خداوند به كيفرِ آنچه كردند، آنان را عذاب خواهد فرمود.
بياييد و بشنويد!
شگفتا كه روزگار چه بوالعجبها در پسِ پرده دارد و چه بازيچهها يكى پس از ديگرى،
[1]- ر. ك: سيد جعفر شهيدى، زندگانى فاطمه زهرا عليها السلام، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ هيجدهم، ص 68.