[... آگاه باشيد كه اين مردِ بى پدر (يعنى عبيد اللّه بن زياد كه بنى اميّه او را به خود ملحق كردهاند) فرزندِ آن مردِ بى پدر (زياد بن ابيه كه او نيز پدرش معلوم نبود) ميان دو چيز، استوار پاى فشرده و ايستاده است و اصرار مىكند؛ يا شمشير كشيدن يا خوارى كشيدن و هيهات كه ما تن به ذلت نمىدهيم.
خداوند و رسول او و مؤمنان براى ما زبونى نپسندند، و دامنهاى پاك (كه ما را پروريدهاند) نيز نمىپسندند ...]
سخنِ كسانى كه مىگويند امام حسين عليه السلام به فكر تشكيل حكومت بود امّا شكست خورد و نتوانست، بسيار تعجبآور است. مگر امام حسين عليه السلام چند نفر نيرو داشت؟
حدود 70 نفر. آيا امام حسين عليه السلام مىخواسته با حدود 70 نيرو با يزيد بجنگد، او را شكست دهد و حكومت را از او تحويل گيرد؟!
اهل كوفه را نيز همه مىشناختند و در باره آنها توافق نظر وجود داشت. با وجود اين، آيا امام حسين عليه السلام آنها را نمىشناخت و فريبِ نامههاى آنها را خورده بود؟!
معاويه نزديك به پنجاه سال در شام حكومت كرده است. در اين دوره، مدتى را به عنوان والى و مدتى را به عنوان امير در شام حكومت كرده است. معاويه پنجاه سال فرصت داشته و يك قشون بزرگ را در شام جمعآورى كرده است. آيا امام حسين عليه السلام با حدود 70 نيرو، مىخواست برود و با آن قشون بزرگ بجنگد و آنها را شكست دهد و حكومت را از آنها تحويل بگيرد؟!
معاويه در آخرين سخنرانىاش براى مردم شام، به آنها گفت: ماندنِ من در ميان شما، بسيار طولانى شد. من از شما ملول شدهام و شما از من سير شدهايد. زمانِ مرگِ من نزديك شده است. من فردى را براى امارت بر شما بعد از خودم تعيين مىكنم كه من از او بهترم همچنان كه خلفاى پيش از من، از من بهتر بودند.
علاوه بر اينها، يك دريا خبر كه من قطرهاى از آن را برايتان خواندم، از حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله و حضرت زهرا عليها السلام به امام حسين عليه السلام رسيده كه همه آنها به امام حسين عليه السلام خبر مىدادند كه سفر كربلا، سفر شهادت است.
قيام امام حسين عليه السلام يك قيام آگاهانه و برنامهريزى شده بوده است. قرينههاى زيادى وجود دارد كه نشان مىدهد اين سفر، براى امام حسين عليه السلام سفر شهادت بوده است. يعنى امام حسين عليه السلام مىدانسته كه در اين سفر به شهادت مىرسد. سيّد الشهدا عليه السلام اهدافى داشت و در اين سفر موفق شد و به اهداف خود دست يافت.