آيا اين سفر، به انگيزه برپايىِ حكومت صورت گرفت يا براى شهيد شدن؟ آيا اين سفر، يك وظيفه عبادىِ محض بود يا يك حركتِ سياسى و يك وظيفه سياسى- عبادى بود؟ آيا اين گونه اقداماتْ مخصوصِ ائمه معصومين عليهم السلام است يا ديگران هم مىتوانند از آنها تقليد و پيروى كنند؟
من بررسىها و مطالعاتى در باره نهضت عاشورا انجام دادهام. خطبهها، سخنرانىها و كتابهاى تاريخىِ موجود در اين باره را بررسى كردهام. به نظر من، نهضت عاشورا يك اقدام سياسى- عبادىِ آگاهانه و برنامهريزى شده، بوده است. امام حسين عليه السلام در نهضت عاشورا به وظيفه الهىِ خود عمل كرده است و هر مسلمانِ ديگرى كه در چنان شرايطى قرار بگيرد، بايد امام حسين عليه السلام را الگوى خود قرار دهد و با پيروى از ايشان، حركت نمايد.
بنا بر اين من به عنوان اظهار ادب به ساحتِ قُدسِ حضرت ابا عبداللّه عليه السلام مطالبى را در اين باره خدمتتان عرض مىكنم.
پس از شهادتِ حضرت على عليه السلام، مسائلى پيش آمد كه منجر به صلح امام حسن عليه السلام با معاويه شد. از مواد صلحنامه فهميده مىشود كه معاويه از همان هنگام در فكر آن بوده كه حال كه اسلام، هاشمى شده يعنى پيامبر صلى الله عليه و آله از خاندان عبد المطلب و هاشم است، بايد خلافت و ولايت را طورى تنظيم كرد كه اموى شود يعنى به دستِ خاندان بنى اميه باشد.
در يكى از بندهاى صلح امام حسن عليه السلام با صراحت نوشته شده است: اى معاويه! ما با شما صلح مىكنيم، مشروط بر آن كه براى خودت جانشين تعيين نكنى. خلافتِ مسلمانان را در انحصار خاندان بنى اميه قرار ندهى و مسلمانان را در تعيين خليفه بعد از خودت آزاد بگذارى.
اين شرط، بسيار مهم و قابل توجه است.
معاويه پس از شهادت امام حسن عليه السلام پنج الى شش سال در فكر اين بود كه اين بند از قرارداد صلح را نيز مانند ساير بندهاى آن زير پا بگذارد و به گونهاى يزيد را وصىّ و ولىعهد خود نمايد و به دنبال زمينهچينى و راه حل براى اين قضيه مىگشت.
در 56 هجرى عبيد اللّه بن زياد والىِ بصره و مغيرة بن شعبه والىِ كوفه بود.
مغيره يكى از سياستمداران تاريخ عرب است.
به مغيره خبر رسيد كه معاويه در فكر عزلِ او از حكومت كوفه است. مغيره به فكر افتاد كه كارى كند كه معاويه را از اين تصميم منصرف نمايد.
مغيره از كوفه به شام رفت. ديد معاويه هنوز براى تعيين جانشينِ او تصميم نگرفته است و در جلسات مختلف در مورد تعيين جانشينِ او بحث مىشود. مغيره براى حلّ مشكل خود، دست روى نقطه ضعفِ معاويه گذاشت و در يكى از جلسات كه با معاويه داشت، به او گفت: تو تا كِى مىخواهى تكليفِ يزيد را معلوم نكنى؟
معاويه گفت: منظورت چيست؟ مغيره گفت: بالاخره عمرِ هر كس سرانجامى دارد.
تو هم پير شدهاى. بايد هر چه زودتر به طور ضربتى براى تعيين ولىعهدىِ يزيد دست بالا بزنى. معاويه، مغيرة بن شعبه را مىشناخت و مىدانست كه او فرد حسابگر و توانايى است. بنا بر اين از او پرسيد:
چگونه اين كار را انجام دهم؟
مغيره گفت: مراكز قدرتِ كشور در دستِ خود ماست. كوفه در دستِ من است.
من به تو قول مىدهم كه از كوفه بيعت بگيرم.
بصره هم در دستِ عبيد اللّه بن زياد است.
شام هم كه در دستِ خود توست. پس ما به راحتى مىتوانيم از مردم براى ولىعهدىِ يزيد بيعت بگيريم.