ممكن است ما برخى از موارد حُسن و قُبح را با عقل خودمان تشخيص بدهيم؛ اما اكثر مواردِ آن را نمىتوانيم با عقل خودمان تشخيص بدهيم. به همين دليل، خداوند مصاديق حُسن و قُبح را به عنوان واجب و حرام و مستحب و مكروه برايمان بيان كرده است.
[هر زن و مردى كه كار نيكو انجام دهد، اگر ايمان آورده باشد، زندگىِ خوش و پاكيزهاى بدو خواهيم داد.]
آقايان و خانمها! اكنون همه ما معناى خوب و بد، حُسن و قُبح را فهميديم.
حسن و قبح، جزو احكام عقلى است. از مباحثى كه گذشت، همه ما فهميديم كه چگونه مىتوان عملِ خوب و بد را از يكديگر تشخيص داد.
گروهى از ما تنها اعمالِ نيك را انجام مىدهيم. گروهى ديگر، تنها مرتكب اعمال پليد مىشود. گروهى ديگر نيز بين انجام اعمال خوب و بد، حيران و مردّدند. آنان گاه به اين سو مىروند و گاه به آن سو. نتيجه كردارهاى مختلفِ ما چه خواهد بود؟ خداوند مىفرمايد:
به آنان كه اعمال صالح و نيك انجام دادند، حيات طيّب و زندگى پاك عطا مىكنيم.
در اينجا، چند سؤال پيش مىآيد.
حيات طيّب چيست؟ حيات پليد چيست؟
در تشخيص طيّب از پليد، نظر چه كسى ملاك است؟
خداوند فرموده است كه نتيجه اعمال صالح، حيات طيّب است. از اينجا مىفهميم كه:
اولًا حيات بر دو نوع است، حيات طيّب و حيات غير طيّب؛ اما كدام نوع زندگى، حيات طيّب است.
در آيه شريفه، پاسخ اين سؤال بيان نشده است؛ اما با استفاده از ديگر آيات قرآن شريف و روايات معصومين و عقل، مىتوانيم پاسخ اين پرسش را بيابيم.
همه ما مىدانيم كه انسانْ موجودى دو بعدى است. وجود انسان، يك بُعد مادّى دارد و يك بعُد معنوى. بعُد معنوى انسان، مربوط به عالَم معنا، فضايل، اخلاق و علم است.
بعُد مادّى زندگى انسان نيز مربوط به خوردن، خوابيدن، جوان بودن، زندگى كردن، ازدواج كردن، پير شدن و امثالِ اينها است.
اگر ما بخواهيم يكى از اين دو زندگى را حيات طيّب و ديگرى را غير طيّب بناميم، بدون ترديد، بخشى از زندگى كه مربوط به كمالات و فضايل است، حيات طيّب خواهند بود. اگر زندگى انسان همراه با كمالات معنوى، فكر و فضايل اخلاقى باشد و انسان در اين مسيرْ حركت كند، اين زندگى، حياتِ طيّب و پاك است.
زندگى مادّى، حيات پليد است. منظور از زندگى مادّىِ پليد، آن است كه انسان با تمام وجود در ماديات فرو رفته باشد و نسبت به كمالات معنوى، مقيّد به بى اعتنايى باشد.
به عنوان مثال، فردى كه پول پرست است اما تفاوتى بين در آمد مشروع و نامشروع قائل نيست، فقط منافع شخصىِ خودش را مىبيند. سنگدل است. فقط زندگى مادّى را مىخواهد و جز ماديات، هيچ هدف ديگرى ندارد. يا فردى كه رزق خدا را مىخورد ولى شكر نمىكند، مىآشامد ولى حق و باطل را نمىفهمد.
بدون ترديد، چنين زندگى مادّى، پليد و خبيث است.
البته هر انسانى به حكم ضرورتْ براى برآورده شدن نيازهاى مادّىِ زندگىاش تلاش مىكند؛ اما در صورتى كه هدف و انگيزه اصلىِ زندگى انسان، معنويات باشد و مادّيّات ابزارِ رسيدن به تكامل معنوى و در چهارچوبه مسائل معنوى باشند، اين زندگى، حيات طيّب است.
در نتيجه، معناى آيه اين است كه: به آنان كه عمل صالح انجام مىدهند، هم فضايل معنوى مختلف مانند علم، فهم، طهارت روح، پاكى انديشه، پاكى باطن، قرب به حق و ساير كمالات معنوى را مىدهيم و هم كمبودهاى زندگىِ مادّىشان را برطرف مىكنيم.
يعنى علاوه بر اينكه به آنها نعمتهاى معنوى مىدهيم، نيازهاى مادّى زندگىشان را هم برآورده مىكنيم و يك زندگى با كفاف و عفاف و به دور از هر گونه اضطراب و دلهره به آنان عطا مىكنيم.
همچنان كه زندگى مادّىِ ما ويژگىهايى مانند ثروت، فقر، سلامتى، بيمارى، اعتدال، افراط و تفريط دارد، زندگى معنوى انسان نيز داراى همين ويژگىها است. در زندگى معنوى، علم و كمالات واقعى، سرمايه انسانهاى خوب و پاك در حيات طيّبِ آنها مىباشد.