و حقّ تصميم در باره مصالح اجتماعى، با كلّ جامعه است.
پس، از آنجا كه در مسائل اجتماعى، انسان همراهِ ديگر اعضاى جامعه، يك اجتماع واحد را تشكيل مىدهد، بايد هماهنگ با آنها زندگى كند.
به همين دليل، در مسائل اجتماعى، ما پاى صندوقهاى رأى مىرويم. رأى خود را به صندوق مىاندازيم. آراء را شمارش مىكنيم و پس از اينكه نظر اكثريت را فهميديم، تابع نظرِ اكثريت مىشويم. البته اينها همه مربوط به بُعد اجتماعىِ وجود انسان است.
همچنين در باره ولايتِ عُدولِ مؤمنين در موارد خاصّ خود، گفته مىشود كه اگر انسان، خود حضور داشته باشد، ولايتْ از آنِ خودش است. اگر خودش نباشد، اما ولىّ قهرىِ او حضور داشته باشد، ولايتْ از آنِ ولىّ قهرىِ اوست و اگر ولىّ قهرىِ او نيز حضور نداشته باشد، ولايتْ از آنِ عُدولِ مؤمنين است.
اما ولايتِ اين عُدولِ مؤمنين، از چه باب است؟ آيا ولايتِ عُدول مؤمنين، ادامه ولايتِ پروردگار است كه از خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله و از او به مؤمنانِ عادلْ منتقل شده است؟
به نظر من، ولايتِ عُدولِ مؤمنين، ادامه ولايت پروردگار نيست؛ بلكه ادامه ولايت انسان بر نفس خودش در مسائل اجتماعى است.
بنا بر اين از نظر اسلام، در مسائل فردى، هر انسانى بر خودش مسلّط است و براى خود تصميم مىگيرد، انتخاب مىكند و راهِ خود را ادامه مىدهد.
اما در مسائل اجتماعى، از آنجا كه اجتماعْ واحدى است كه همه انسانها جزءِ آن هستند، اجتماعْ تصميم مىگيرد، انتخاب مىكند و دستور مىدهد. در حقيقت، اكثريتِ آراء و اتفاقِ آراء، تبلور رأى اجتماعىِ انسان است.
البته هر گاه بين ولايت پروردگار بر انسان، با ولايت انسان بر انسان يا ولايتِ اجتماع بر انسان، تعارض يا تباين يا تخالف پيش آيد، ولايت پروردگار بر انسان، بر ولايتِ انسان بر انسان يا ولايتِ اجتماع بر انسان، مقدّم است.
سعى كردم عرايضم را به صورت كوتاه خدمتتان عرض كنم تا برايتان خسته كننده نباشد. در نتيجه، مجبور شدم كمى با عجله از اين بحث رد شوم.
به هر حال فكر مىكنم جايگاه همهپرسى، رفراندم، رأى دادن و حجيتِ رأى اكثريت در اسلامْ به خوبى روشن شد. شركت در انتخاباتْ هم شرعى، هم منطقى و هم قانونى است.
در كشور ما آزادى فكر وجود دارد. ما به كسانى كه مىگويند «برگزارى انتخاباتْ شرعى نيست و رأى اكثريتْ حجيت ندارد»، مىگوييم: ما دليل و منطقمان در دفاع از جايگاه اسلامىِ انتخابات را بيان كرديم.
شما كه آن را قبول نداريد، پيشنهادِ مشخّصتان چيست؟
شما كه مراجعه به آراء عمومى و همهپرسى را قبول نداريد، مىگوييد تصميمِ كدام فرد يا افراد بايد بر جامعه حاكم باشد؟
در مواردِ مراجعه به آراء عمومى چه بايد كرد؟
راه حلّ اسلامىِ حلّ اين مشكل چيست؟
من فكر نمىكنم كسى بتواند يك راه حلّ اسلامىِ بهتر و سالمتر و دقيقتر از همهپرسى و انتخابات، ارائه كند.
اگر شما بگوييد كه براى حلّ اين مشكل، هيچ راه حلّ اسلامى وجود ندارد، معنايش اين است كه اسلام از ابتداى بعثت تا دوران حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام وجود داشته و رسالتِ خود را انجام مىداده است. اما پس از شهادتِ ايشان و شروع دوران غيبت، رسالت اسلامْ قطع شده و اسلامْ تعطيل شده است.