راضى نشود كه در قبر بماند و يا چيزى از مال خود ميّت كه به ورثه او رسيده، با او دفن شده باشد و ورثه راضى نشوند كه آن چيز در قبر بماند و اگر وصيّت كرده باشد كه دعا يا قرآن يا انگشترى را با او دفن كنند، در صورتى كه وصيّتش بيشتر از يك سوم مال او نباشد، براى بيرون آوردن آنها نمىتوانند قبر را بشكافند. سوم: آن كه ميّت بىغسل يا بىكفن دفن شده باشد يا بفهمند كه غسل او باطل بوده يا به غير دستور شرع كفن شده يا در قبر، او را رو به قبله نگذاشته باشند. چهارم: آن كه براى ثابت شدن حقّى بخواهند بدن ميّت را ببينند. پنجم: آن كه ميّت را در جايى كه بىاحترامى به اوست، مثل قبرستان كفار يا جايى كه كثافات و خاكروبه مىريزند، دفن كرده باشند. ششم: آن كه براى يك مطلب شرعى كه اهميت آن از شكافتن قبر بيشتر است قبر را بشكافند؛ مثلًا بخواهند بچّه زنده را از شكم زن حاملهاى كه او را دفن كردهاند بيرون آورند. هفتم: آن كه بترسند درندهاى بدن ميّت را پاره كند يا سيل او را ببرد يا دشمن او را بيرون آورد. هشتم: آن كه وصيت كرده باشد او را در مكان معينى دفن نمايند و به خاطر ندانستن يا فراموشى و يا عمداً او را در جاى ديگرى دفن كرده باشند.
تيمّم
موارد تيمّم
در هفت مورد به جاى وضو و غسل بايد تيمّم كرد:
* اوّل: آن كه تهيه آب به قدر وضو يا غسل ممكن نباشد.
«مسأله 682» اگر انسان در آبادى باشد، بايد براى تهيه آب وضو و غسل، به قدرى جستجو كند كه از پيدا شدن آن نااميد شود و اگر در بيابان باشد، چنانچه زمين آن پست و بلند باشد و يا به واسطه درخت و مانند آن عبور در آن زمين مشكل باشد، بايد در دايرهاى كه مركز آن محل نماز خواندن اوست و شعاع آن به اندازه پرتاب يك تير قديمى است كه با كمان پرتاب مىكردند[1]، در جستجوى آب برود و اگر زمين آن اين گونه نباشد،
[1]- مجلسى قدس سره در شرح« من لا يحضره الفقيه»، مقدار پرتاب تير را دويست گام معين فرموده است.