كه برترى او مرهون جوهر نفسانى اوست، در روحى است كه به او دميده شده، در دل و باطن و قلب اوست وگرنه او گل يا لجنى بيش نيست. توجه دادن انسان به اين كه او اشرف مخلوقات و گُل سرسبد آفرينش است و در جهان غيب و شهود موجودى همانند او نيست، براى اين است كه او مقام و ارزش خود را بداند و اين مطلب كوچكى نيست، بلكه از مطالبى است كه در قرآن به آن توجه ويژه شده است.
اگر سعدى شيرازى مىگويد: «تن آدمى شريف است به جان آدميت» و اگر خواجه حافظ مىگويد:
در ازل پرتو حسن- ت زتجل- ى دم زد
عشق پي- دا ش- د و آتش به همه عالم زد
جلوهاى كرد رخت ديد ملك عشق نداشت
ميل آتش شد ازين غيرت و بر آدم زد
عقل مىخواست كز آن شعله چراغ افروزد
برق غيرت بدرخشيد و جهان بر هم زد
مدعى خواست كه آيد به تماشاگه راز
دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد
آنها از اين آيات الهام گرفتهاند.
به نظر شما كشف آفرينش انسان از نظر زيستشناسى كه به طور فيكسيسم بوده يا به طور تبدل انواع و تكامل، مهمتر است يا هدايت بشر از نظر استعدادهاى روحى و معنوى تا به مقامات روحى و معنوى خود برسد و با معارف و اخلاق آشنا شود و توانايىهاى او از قوه به فعليت برسد؟ ساختن على و حسن و حسين و فاطمه و سلمان و اباذر و مقداد و عمار مهمتر است يا تربيت فلان دانشمند زيستشناس