سؤالات فراوانى مطرح است و تا آن جا كه ما مىدانيم دانش بشرى براى هيچ كدام از آنها پاسخ قطعى، علمى و استدلالى ندارد. از جمله، زمان پديد آمدن ماده حياتى و جدول قطعى تحول در انسان و ساير جانداران به درستى روشن نيست. چگونه بعضى انسان شده و بعضى ديگر تمساح يا آهو و برخى اسب و جاندار ديگر؟ و درباره هر يك از اين جانداران سؤالهايى مانند سؤالهايى كه در مورد انسان ذكر شد مطرح مىشود، مثلًا همه تمساحها به يك تمساح بر مىگردند و يا به چند تمساح؟ و در مورد فيل و كرگدن و غيره چطور؟
كوتاه سخن اين كه اين مسألهاى پيچيده و مبهم است. علم و تجربه در اين باره با قدمهاى آهسته و كند پيش مىرود، يا به تعبير صحيحتر درجا مىزند و حركت و پيشرفت محسوس و قابل توجهى ندارد. اگر قدمى به جلو بر مىدارد چند قدم به عقب بر مىگردد. از دوران فرضيه «لامارك»[1] و «داروين»[2] پيشرفت مهمى نكرده جز
[1]. لامارك فرانسوى( 1744- 1829)؛ نخستين كسى است كه اين مسأله را به طور جدى و با بيان علمى عنوان كرد، وى در آغاز سده نوزدهم چنين اظهار عقيده كرد كه موجود جاندار در آغاز بسيار ساده و در مرتبه پست بوده سپس كم كم متحول شده و تنوع و طول و تفصيل يافته است. وى علت و اسباب اصلى اين تحول را تأثير محيطى دانست كه گياه يا جانور در آن زيست مىنمايد.] فروغى، سير حكمت در اروپا، ج 3، ص 152[.
[2]. داروين انگليسى( 1809- 1882 م) شخصاً در عقايد خود مادى نبود فقط از جنبه« بيولوژى»( علم الحيات) فرضيه خويش را بيان كرد، ولى ماديگرايان عصر وى از آن نظريه به نفع فلسفه مادى استفاده نمودند. اين جمله را خود داروين نقل مىكند:« مطابق آنچه تاكنون بر من كشف شده، تمام موجودات زندهاى كه در روى زمين پيدا شده همه از يك اصل منشعب شدهاند و اولين موجود زندهاى كه در روى زمين پديد آمده است خالق، روح حيات را در او دميده است».] مقدمه استاد شهيد مطهرى بر اصول فلسفه و روش رئاليسم، نوشته علامه طباطبايى، ص 18[.