ميان هر امتى پيغمبرى را فرستاديم تا بگويند به مردم عبادت خدا را كنيد و از پرستش بتها اجتناب ورزيد، پس خدا بعضى مردم را هدايت فرمود و بعضى ديگر در ضلالت و گمراهى ماندند».
و در سوره هود- آيه 116- آمده است: فَلَوْلَا كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُوْلُواْ بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِي الأَرْضِ إِلَّا قَلِيلًا مِّمَّنْ أَنجَيْنَا مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مَا أُتْرِفُواْ فِيهِ وَكَانُواْ مُجْرِمِينَ «چرا در امتهاى گذشته مردمى با عقل و ايمان نبودند كه خلق را از فساد نهى كنند، مگر عده كمى از مؤمنانشان كه نجاتشان داديم، و پيروى كردند ستمگران از هواى نفس خود و آنها مردمى بدكار بودند».
از اين آيات و چند آيه ديگر استفاده مىشود كه مردم از اول دو دسته بودهاند؛ گروه موحد و خداپرست و فرقه منحرف و گمراه.
راجع به سير دين در بين فرقه دوم نظريهاى كه با موازين علمى تطبيق مىكند همان نظريه دوم است، زيرا شكى نيست در اين كه بشر زندگى را از سادهترين شكل شروع كرده به تدريج در همه قسمتها كامل شده است؛ همان طورى كه در غذا، لباس، مسكن، صنايع و افكار علمى به تدريج پيشرفت كرده است، در قسمت عقايد هم، همان طور بوده است.
نمىتوان گفت: بشرى كه نسبت به ابتداييترين مسائل زندگى جاهل است در عقايد كاملترين مراحل را كه توحيد است داراست، شاهد زنده اين گفتار پارهاى از ملل وحشى عصر ماست كه به پرستيدن رؤساء قبايل يا پرستش مردگان معتقدند.