آنهايى كه در صف مقابل قرار گرفتهاند اين اختلاف را دست آويز كرده و به دين تاختهاند، ولى به عقيده ما اينها آنطورى كه بايد به حقيقت مسأله برسند نرسيدهاند يا نخواستهاند برسند.
منشأ اين اختلاف را بايد در همان گفته بالا جستجو كرد؛ انسان به مقتضاى وجدان خود نمىتوانسته به همين ظواهر زندگى اكتفا كند و آرام بگيرد، بلكه چون خود و جهان را متكى به يك حقيقت مىديده و همه را در پناه او حس مىكرده و مىخواسته به او تقرب جويد و در كارها از او استمداد طلبد و در مواقع بيچارگى و فشار زندگى به او پناه ببرد، قهراً در مقام جستجو بر مىآمده و در همهجا دنبال آن حقيقت مىگشته است؛ گاهى به منافع خورشيد متوجه مىشده و او را مظهر يا خود آن حقيقت مىپنداشته است؛ و گاهى به فايدههاى آب يا آتش يا موجودات ديگر آگاه مىشده و گمشده خود را بر آنها تطبيق مىنموده است؛ و گاهى به زيبايى ستارگان فريفته مىشده و در اين گمراهى، جهل و نادانى و پايين بودن سطح افكارش تأثير به سزايى داشته است.
همانطورى كه بشر اوليه از علم و صنعت بهره و نصيب نداشته است، در عقيده هم با وجود ريشه اصلى آن نازلترين مراتب را دارا بوده است؛ و همچنان كه به تدريج جامعهها از حالت سادگى خارج شده و بشر در علم و صنعت پيشرفت كرده است عقيده دينى هم همراه اين موفقيتها و در نتيجه كوششهاى زياد تلطيف شده و مراتب تكامل خود را پيموده است.