مىدهد، نيازى به اين وسايل ندارد و بدون كوچكترين وسيله و يا كمك گرفتن از كسى كتابى با اين مضامين عالى را آورده است، و ثالثاً معجزه با تقليد متفاوت است. و ارزش رقابت ندارد.
اينكه مىگوييم انبياء بايد معجزه داشته باشند معنايش اين نيست كه آنها كارى انجام بدهند كه ديگران نتوانند نظير آن را بياورند. مثلًا دكتر قلب را پيوند مىزند و اين كار از عهده ديگران خارج است آيا مىتوان نام آن را معجزه گذاشت؟ مسلماً چنين نيست، زيرا معجزه داراى شرايطى است كه در اينگونه كارها وجود ندارد. در كارهايى مثل پيوند قلب، متخصصين ديگر نيز آن را انجام مىدهند، گذشته از آن كه قابل تعليم و تعلّم است بر خلاف اعجاز كه چنين نيست. در پيوند قلب هرچه زمان بگذرد راحتتر و بهتر انجام مىشود، يعنى عمل پيوند، سير تكاملى خود را طى مىكند و از ابزار و وسائل استفاده مىكند، ولى معجزه اينگونه نيست.
ثانياً معجزه بايد امرى واقعى و ابدى باشد به اين معنا كه از زمانى كه مثلًا حضرت موسى (ع) عصا را اژدها كرد تا امروز كسى نتواند چنين عملى انجام دهد.
جادو و سحر گرچه در ظاهر نوعى امر خارقالعاده است كه از عهده ديگران بر نمىآيد، اما تنها در نفس مخاطبان خود تأثير گذاشته و واقعيت ندارد، موقتى است و ممكن است افرادى پيدا شوند كه بهتر از آن را بياورند، بر خلاف معجزه كه دائمى است و قابل تعليم و تعلم هم نمىباشد.