هرگاه
چيز باارزشى در اجتماع، يافت شود و مردم به آن رغبت بورزند، نمونههاى بدلى آن،
نيز پديد مىآيد. حديث، از زمره باارزشترين محصولات فرهنگى از صدر اسلام تاكنون
بوده است؛ زيرا هر مسلمانى به رهنمودها و سخنان پيشوايان خود، علاقهمند است و
چون كارايى و سودمندى عمل به آنها را در زندگى خود تجربه كند، شيفتگىاش بيشتر
مىشود. اين ارزش عملى، همراه تقدّس و والايى گويندگان آن، حديث و حديثگويى را بر
قلّه جامعه نوين اسلام نشانْد و افراد بسيارى را به سوى آن كشانْد.
افزون
بر حقيقتدوستان و عالمان، دنياپرستان نيز به انگيزه تقويت قدرت، زراندوزى و كسب
اعتبار اجتماعى و سياسى، به حديث، روى آوردند. دسته دوم، حديثسازان عالمنمايى را
به خدمت گرفتند تا براى رسيدن به اهداف نامقدّسشان، سخنانى شبيه سخنان پيشوايان
دينى بسازند و آنها را نشر دهند؛ امّا خوشبختانه، امامان هميشه بيدار شيعه و
شاگردان دانشمند ايشان، ساختگى بودن بسيارى از اين احاديث را كشف و بر ملا كردند و
از رهگذر نقد و رويارويى مستقيم با سازندگان آنها، ميراث حديث را پاس داشتند؛
امّا محدوديتهاى ايجاد شده براى امامان و پيروان ايشان، و نيز پراكندگى جغرافيايى
و جمعيتى جاعلان، بخشى از احاديث جعلى را تا قرنها، همچنان پوشيده نگه داشته است
و از اين رو، شناسايى و پرهيز از عمل به آنها، وظيفه مسلمانان و در رأس آنان،
حديثشناسان است.