جادّه حقّ بيرون نمىرود، اگر خاموش نشست خاموشيش او را اندوهگين
نمىگرداند، و اگر بخندد آواز خندهاش بلند نمىشود، و چون بر او ستم كنند شكيبائى
پيش گيرد تا خدا انتقام او را كشد، نفسش از دست او برنج و سختى گرفتار است (زيرا
بر خلاف هوا و خواهش او رفتار مىنمايد) و مردم از او در آسايش هستند (زيرا آزار
بمردم بر اثر پيروى از خواهش نفس است) در كار آخرت خود را برنج اندازد، و مردم را
از (كار) خويش به آسايش رساند، (20) دورى او از اشخاص بجهت بىرغبتى و دورى نمودن
است (از دنيا پرستان) و نزديكى او با آشنايان از جهت خوشخويى و مهربانى است (با خدا
پرستان) دورى او از روى خودخواهى و بزرگى نبوده، و نزديكيش از راه مكر و فريب
(چنانكه روش مردم دو رو است) نمىباشد.
ناقل اين
خطبه گفت: (چون سخن به اينجا رسيد) همّام بيهوش شد و هم در آن بيهوشى از دنيا رفت،
پس امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: (21) آگاه باشيد سوگند بخدا كه از (چنين
پيشآمد بر) او مىترسيدم، پس از آن فرمود: اندرزهاى درست به اهلش چنين (تأثير)
ميكند، يكى از حاضرين (عبد اللّه ابن كوّاء كه از خوارج بود) گفت: يا امير
المؤمنين تو چه حال دارى (چرا اين اندرزها در تو تأثير ندارد، يا چون چنين گمان
داشتى چرا باعث مرگ او شدى)؟ امام عليه السّلام فرمود: (22) واى بر تو هر اجلى را
وقتى است كه از آن نمىگذرد (دير و زود نمىگردد) و سببى است كه از آن تجاوز
نمىكند، پس از اينگونه گفتار كه شيطان بر زبانت راند باز ايست (بار ديگر مگو،
زيرا اعتراض بر امام از اضلال و دستور شيطان است).