(1) پس (از ياغى شدن خوارج نهروان بر امام عليه السّلام و اعتراض
باينكه چرا در دين خدا مردم را حكم قرار دادى و اكنون كه بر زيان حضرتت حكم
دادهاند حكمشان را نمىپذيرى، آن حضرت در پاسخشان فرمود:) رأى بزرگان شما بر اين
قرار گرفت كه دو مرد (ابو موسى اشعرىّ و عمرو ابن عاص) را برگزيدند (تا بين حقّ و
باطل حكم كنند) و ما از ايشان پيمان گرفتيم كه طبق قرآن عمل كرده از آن تجاوز
ننمايند، و زبانشان با آن بوده و دلشان پيرو آن باشد (نه آنكه در ظاهر خود را پيرو
آن خوانده و در باطن طبق انديشه خودشان حكم دهند) (2) پس هر دو گمراه شده از قرآن
دست كشيده حقّ را رها كردند و حال آنكه آنرا مىديدند (مىدانستند جز من كسى لياقت
خلافت ندارد) و (ليكن چون) ميل و خواهششان ظلم و ستمگرى و عادت و روش ايشان كجى و
نادرستى (قدم نهادن در گمراهى) بود (دانستند و بر خلاف حقّ حكم دادند) (3) و قرار
ما با آنان در دادن حكم براستى و درستى و عمل بقرآن بر انديشه و حكمى كه از روى ظلم
و ستم دادند پيشى گرفت، و دليلى كه در دست ما است از آن هنگام است كه از راه حقّ
قدم بيرون نهاده بر خلاف قرارداد حكم بباطل و نادرست دادند (خلاصه چون با ايشان
شرط كرديم كه طبق قرآن عمل نمايند، و از روى هواى نفس حكم دادند، پس ما حقّ داريم
كه حكمشان را نپذيريم).