154
(1154)- از خطبههاى آن حضرت عليه السّلام است كه در آن (جملهاى از صفات حقّ
تعالى و) شگفتى آفرينش شب پره را ياد مىفرمايد:
(1) سپاس
خداوندى را سزا است كه وصفها از حقيقت شناسايى او ماندهاند، و عظمت و بزرگى او
خردها را (از درك كردنش) باز داشته است، پس بكنه سلطنت و پادشاهى او راهى نيافتند
(زيرا خردها محدودند و او غير محدود) (2) او است خداوند و پادشاه بحقّ و راستى كه
(هستى او در نظر هوشمندان) هويدا است، ثابتتر و آشكارتر از آنچه چشمها او را
ببيند (زيرا علم بوجود او عقلى است، و عقل ديده باطنى است كه در آن غلط و اشتباه
راه ندارد بخلاف چشم «ديده ظاهرى» كه اشتباه در آن بسيار است، چنانكه هر چيز بزرگ
را از دور كوچك ديده، و باريدن باران را مانند خطّ مستقيم مىپندارد) (3) عقلها
براى اثبات حدّ و نهايت بكنه ذات او پى نبرده اند تا شبيه گرديده شده باشد (زيرا
او را حدّ و نهايتى نيست) و وهمها براى تصوير نمودنش بر او راه نيافتند تا مثل و مانند
او در وهم در آمده باشد (زيرا براى او مانندى نيست تا وهمها آنرا همانند او قرار
دهند) (4) خلائق را بى نمونه (اى كه ديگرى ساخته باشد، يا بى نمونهاى كه در نظر
گرفته تصوير آن نموده باشد) و بى مشورت نمودن از ديگرى و بى يارى خواستن از ياورى
بيافريد (زيرا پيش از خداوند موجودى نيست، و تصوير و مشورت نمودن و يارى خواستن از
لوازم امكان است) پس بسبب امر (تكوينىّ) و ارادهاش آفرينش او منظّم شده و برقرار
گرديده فرمانبر فرمان او شدند، پس امرش را پذيرفته ردّ نكردند، و اطاعت كرده سرباز
نزدند (خلاصه همه مخلوقات تحت قدرت و توانائيش در آمده تسليم امر اويند).
(5) و از
جمله صنعتهاى مورد تأمّل و دقّت او و از زمره آفرينشهاى شگفت آورش آنست كه بما
نمودار نموده است از عجائب آفرينشى كه در اين شب پرهها است كه (بين آنها با همه
حيوانات تفاوت است، زيرا) روشنائى روز كه گشاينده ديده هر چيزى است ديده آنها را
مىبندد، و تاريكى شب كه ديده هر زندهاى را مىبندد، ديده آنها را باز ميكند، (6)
و چگونه چشمهاشان تاريك و نابينا است از اينكه از خورشيد تابان در راههايى كه
مىروند طلب نور و روشنى نمايند، و در موقع