قسمتى [دوم] از اين خطبه است (در توبيخ و سرزنش بنى اميّه و
پيروانشان):
(6) دنيا را
اختيار كرده آخرت را پشت سر انداختند، و از آب صاف و گوارا (تقوى و پرهيزكارى) چشم
پوشيده و آب گنديده آشاميدند (بعذاب هميشگى تن دادند) (7) گويا مىبينم يك فاسق و
گناهكار ايشان (عبد الملك ابن مروان) را پيرو از منكر و كارهاى زشت كه با آن الفت
و انس گرفته و رام و موافق گشته، تا اينكه موهاى سرش بر آن كار زشت سفيد گرديده و
خوهايش بآن رنگ شده است (حكومت و سلطنت او بطول انجاميده، و زشتكارى جبلّىّ و
غريزه او گشته) پس (بانجام هر كار زشتى) رو آورد در حالتى كه كف بر لب دارد (مست و
بى پروا است) مانند درياى بزرگ پر موجى كه باك ندارد از آنچه غرق مىگرداند، يا
مانند افتادن آتش در گياه خشك كه نينديشد از آنچه مىسوزاند (در چنين زمانى) (8)
كجايند عقلهاى افروخته شده به چراغهاى هدايت و ديدههاى نگرنده به نشانه تقوى و
پرهيزكارى؟ (9) كجايند دلهايى كه بخدا تخصيص داده شده و بطاعت و بندگى خدا بسته
شدهاند؟ (كجايند طرفداران پيشوايان دين كه بجز اطاعت و فرمانبردارى خدا پيشهاى
ندارند؟ در حاليكه بنى اميّه) (10) بمتاع