(در اين فصل
اعتماد مردم را از فريب متاع دنيا خوردن مذمّت فرموده سكرات و سختيهاى مرگ را ياد
آوريشان مىنمايد): (12) خدايا ترا از هر عيب و نقصى منزّه و مبرّى مىدانم كه
آفريننده خلائق و پرستيده شده هستى، به نيكوئى امتحان و آزمايشت براى خلق خود
سرائى (بهشت) آفريدى، و در آن خوانى گستردى كه شامل آشاميدنى و خوردنى و زنان و
خدمتگزاران و قصرها و نهرها و كشتها و ميوهها است، پس فرستادى دعوت كننده (پيغمبر
اكرم) را كه (مردم را) بسوى آن بخواند، پس اجابت دعوت كننده ننموده به نعمتهايى كه
ترغيبشان نمودى رغبت نكرده به خوشيها كه تشويق فرمودى مشتاق نگشتند (بلكه) (13) به
مردارى (دنيا) رو آوردند كه به خوردن آن رسوا گشتند، و بر دوستى آن اتّفاق نمودند،
و هر كه بچيزى عاشق شود چشمش را كور ساخته و دلش را بيمار گرداند (بطوريكه عيب
آنرا ننگريسته زشتيش را نيكو بيند) پس او به چشمى كه (مفاسد آنرا) نمىبيند مىنگرد،
و به گوشى كه (حقائق را) نمىشنود مىشنود، خواهشهاى بيهوده عقل او را دريده و
دنيا دلش را مرانده و شيفته خود نموده است، (14) پس او بنده دنيا است و بنده هر كه
چيزى از دنيا در