103
(1103)- از خطبههاى آن حضرت عليه السّلام است (هنگام رفتن بجنگ جمل
كه مردم بصره
به همراهى طلحه و زبير عائشه را بر شتر سوار كرده اطراف او گرد آمده مىخواستند با
امير المؤمنين بجنگند، و مقصود آنست كه مردم را آگاه سازد كه جنگيدن آن بزرگوار با
اصحاب جمل براى اظهار حقّ و ابطال باطل مىباشد):
(1) پس از
حمد و ثناى الهىّ و درود بر خاتم النّبيّين (آگاه باشيد) خداوند سبحان محمّد صلّى
اللّه عليه و آله را در ميان عرب به رسالت بر انگيخت و هيچيك از آنها نبود كه
بخواند كتابى از حقّ، و نبوّت و پيغمبرى و وحى ادّعاء كند (تا در باره آن حضرت شكّ
نموده بآن بزرگوار تهمت زنند) (2) پس (براى اظهار حقّ و اثبات اسلام) به همراهى
پيروانش با مخالفين خود جنگيده آنان را بمحلّ رستگاريشان سوق مىداد (بطريق حقّ و
راه سعادت و خوشبختى دعوت مىنمود) و براى رهاندن ايشان از جهالت و نادانى مبادرت
مىفرمود كه مبادا مرگ آنها را به حالت كفر و گمراهى دريابد (و بعذاب جاويد مبتلى
گردند) تا (از سنگينى بار فتنه و فساد و گمراهى) آنرا كه مانند شتر (سنگين بار)
عاجز و درمانده و وامانده و شكسته مىشد، آن حضرت بر سر راه او مىايستاد (كوشش
مىنمود) تا به منزلش (سعادت و خوشبختى) مىرساند (هدايت مىفرمود، همه براه راست
رهسپار شدند) مگر هلاك شدهاى كه ابدا خير و نيكى در او نبود (مانند ابو جهل كه از
بدى فطرت قابليّت رستگارى نداشت و به هيچ گونه هدايت نمىشد، و در تبليغ احكام
كوتاهى نكرد) (3) تا راه نجات و رهائى از گمراهى را بآنها نمود، و آنان را در
جايگاهشان جاى داد (وادار بگرويدن دين اسلام كه فطريشان بود فرمود) پس آسياى ايشان
به گردش افتاد (امور زندگانيشان منظّم گشت) و نيزه آنها راست گرديد (توانا شده زير
بار گمراهى گمراه كنندگان و ستم ستمگران نمىرفتند) (4) و سوگند بخدا من جلو لشگر
اسلام بوده لشگر كفر را مىراندم، تا همگى پشت كردند (از كيش خويش دست بر داشتند)
و گرد آمده رام گرديدند (فرمانبردار شدند، و هرگز) ضعيف و ناتوان نگشته نترسيده
خيانت و سستى ننمودم، (5) و سوگند بخدا (اكنون در اين جنگ هم) باطل را مىشكافم تا
حقّ را از پهلوى آن بيرون آورم (با ايشان زد و خورد ميكنم و از كشتن و كشته شدن
باكى ندارم، براى آنكه فتنه جويان دست از فتنه و فساد برداشته حقّ آشكار گردد.
سيّد رضىّ فرمايد:) اين خطبه پيش از اين بيان شد (خطبه سى و سوّم) و ليكن چون در
اين روايت آنرا از جهت زيادى