(ابن ابى
الحديد در شرح كتاب نهج البلاغه در اينجا بر طبق حقّ و حقيقت چنين مىگويد: اينجا
مثل ذكر مىكنيم: إذا جاء نهر اللّه بطل نهر معقل يعنى هر گاه نهر خدا جارى گردد،
نهر معقل كه جوئى است در بصره باطل گشته اهميّت خود را از دست مىدهد. چون اين
كلام ربّانى و لفظ قدسى يعنى سخنان امام عليه السّلام كه خدا پسند و از هر عيبى
مبرّى و منزّه است در ميان آمد فصاحت عرب باطل گشت يعنى پس از تأمّل و انديشه در
فرمايشهاى آن حضرت نمىتوان گفت: عرب داراى فصاحت و بلاغت است و فرق ميان كلام
فصحاى عرب با سخن آن بزرگوار مانند فرق خاك است با طلاى ناب، و اگر خيال كنيم كه
عرب هم الفاظ فصيحهاى مناسب و قريب بهمين الفاظ مىتواند بيان كند، از كجا پى به
چنين معانى مىبرد تا آن معانى باين الفاظ تعبير و گفته شود، و از كجا عربهاى زمان
جاهليّت بلكه اصحاب و معاصرين رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله اين معانى مشكله كه
مربوط به آسمانها است مىشناختند تا چنين الفاظى را براى آن معانى آماده نمايند،
زيرا فصاحت عربهاى زمان جاهليّت فقط در چگونگى شتر يا اسب يا خر كوهى يا گاو
صحرايى يا كوهها يا بيابانهاى بى سر و ته مانند آنها بوده، يعنى آنان باين معانى
مشكله پى نبرده بودند تا بوسيله الفاظ فصيحه از آنها تعبير نمايند، و امّا عربهايى
كه اصحاب و معاصر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بودند و به فصاحت نامبردار
شدهاند، منتهى درجه فصاحت يكى از آنان در دو سطر يا سه سطر بيشتر نمىباشد آنهم
يا در باب موعظه و پند است كه متضمّن ياد از مرگ و مذمّت از دنيا باشد، و يا در
باب جنگ و ترغيب براى زد و خورد