83 (1083)-
از سخنان آن حضرت عليه السّلام است در باره (گفتار و كردار نادرست) عمرو ابن عاص
(و توبيخ و سرزنش از او).
همانطور كه
عاص ابن وائل كه بر حسب ظاهر پدر عمرو ناميده مىشد دشمن رسول خدا بود عمرو هم با
امير المؤمنين دشمنى كرده در دروغ بستن به آن حضرت كوشش داشت از آن بزرگوار عيب
جوئى مىنمود و در صدد بود كه محبّت و دوستى او را از دلها بيرون نموده آن وجود
مقدّس را كوچك جلوه دهد، و از جمله دروغهايى كه به آن جناب مىبست، بمردم شام
مىگفت: چون علىّ مزاح و شوخى بسيار ميكند در اصلاح امور چندان كوششى ندارد، از
اين جهت ما او را پيشواى خود قرار نداديم. امام عليه السّلام در اينجا اثبات
مىنمايد كه گفتار عمرو نادرست و اين سخن بهتان و دروغ است):
(1) شگفتا از
پسر زانيه! (نابغة نام مادر عمرو است و جهت ناميدن او باين لفظ آنست كه بزناء دادن
شهرت داشت و همه او را مىشناختند و عادت عرب آنست كه فرزندان را هر گاه به مادرى
كه به خوبى يا به زشتى شهرت داشته باشد نسبت مىدهند و نابغة كنيز اسير شدهاى بود
كه عبد اللّه ابن جدعان تيمىّ در مكّه او را خريد و چون زانيه بود نتوانست او را
نگاه دارد آزادش كرد، پس ابو لهب ابن عبد المطّلب و اميّة ابن خلف و هشام ابن
مغيره و ابو سفيان ابن حرب و عاص ابن وائل در يك طهر با او جمع شده در نتيجه عمرو
متولّد گرديد و ميان اين پنج نفر اختلاف شد هر يك ادّعا مىنمود كه عمرو فرزند من
است، ولى چون عاص ابن وائل بيش از ديگران به نابغه انفاق ميكرد گفت اين فرزند از
آن عاص است با اينكه به ابو سفيان شبيه تر بود، خلاصه چنين بى پدرى) مىگويد بمردم
شام دروغ، كه من مردى شوخ هستم و بسيار بازى گوش و به شوخى و بازى ممارست دارم،
نادرست سخن گفته و باين گفتار گناه كار است، (2) آگاه باشيد كه بدترين گفتار دروغ
است و عمرو سخنى كه به زبان ميراند دروغ مىگويد و (با هر كه) وعده كند خلاف آن
رفتار مىنمايد، و در پرسش خود پر گوئى ميكند، و از او كه بپرسند (در پاسخ) بخل
مىورزد و در عهد و پيمان نابكارى ميكند، و از خويشان دورى مىنمايد، (3) و چون در
ميدان جنگ حاضر گردد (براى تهييج فساد و افروختن آتش جنگ) چه بسيار امر و نهى و
زبان بازى ميكند مادامى كه شمشيرها بكار نيفتادهاند، پس آنگاه كه شمشيرها از غلاف
بيرون آمده جنگ شروع گرديد بزرگترين حيله و كيد او آنست كه عورت خود را بمردم نشان
دهد (در جنگ