صفّين پس از قرار داد تحكيم و نوشتن عهد نامه، خوارج از آن بزرگوار
كناره گيرى نموده از هر طرف فرياد كردند:
لا حكم إلّا
للّه يعنى نيست حكمى مگر از جانب خدا، و گفتند الحكم للّه يا علىّ لا لك يعنى يا
علىّ حكم و فرمان دادن مخصوص خدا است نه براى تو، و حكم خدا در باره معاويه و
اصحابش آنست كه به فرمان ما داخل گردند و ما خطاء كرديم كه به تحكيم رضاء داديم،
پس چون به خطاى خود پى برديم بخدا توبه و بازگشت نموديم، تو نيز مانند ما از خطاى
خود توبه و بازگشت نما، و بعضى گفتند چون به تحكيم رضاء دادى كافر شدى اكنون بكفر
خود گواهى ده پس از آن توبه كن تا ترا اطاعت كنيم، حضرت فرمود):
(1) بادى كه
سنگ ريزه را به جنبش مىآورد بر شما بوزد (عذاب الهىّ شما را دريابد) و باقى نماند
از شما كسيكه نخل خرما را هرس كند (يا كسيكه سخن گويد، يا كسيكه بر جهد، خلاصه نسل
شما قطع گردد) (2) آيا بعد از ايمان آوردن من بخدا و جهاد به همراهى رسول اكرم،
صلّى اللّه عليه و آله (در جنگها) كفر و خطاء را بر خود گواهى دهم؟ پس در اين
هنگام (به اقرار بر خطاى خويش) گمراه شده از راه راست قدم بيرون نهادهام! (3) پس،
از بدترين راهى كه قدم در آن نهادهايد بر گرديد (از اين راه باطل برگشته ديگر
باره اين سخنان زشت را نگوييد) و بجاى پاى خود بازگشت نمائيد (از راهى كه رفتهايد
بجاى خويش برگشته از حقّ پيروى كنيد). (4) آگاه باشيد بزودى بعد از من بذلّت و
خوارى بسيار بر خورده به شمشير برنده مبتلى گرديد، و مال شما را ستمكاران گرفته
اختصاص بخود دهند و اين كار را در ميان شما سنّت و عادت خويش قرار دهند (از قتل و
غارتى كه بعد از آن بزرگوار از طرف ستمكاران مانند مهلب ابن ابى صفره و ديگران در
ميان آنان واقع شده خبر مىدهد. سيّد رضىّ فرمايد:) فرمايش آن حضرت: و لا بقى منكم
ابر بر سه وجه نقل ميشود: اوّل چنانكه بيان نموديم ابر براء مهمله و اين مأخوذ از
قول عربست كه كسيكه نخل خرما را هرس ميكند مىگويند رجل ابر، و (دوّم) اثر بثاء سه
نقطه روايت ميشود كه مراد از آن كسى است كه حديثى روايت ميكند يا سخنى حكايت
مىنمايد، و اين قول نزد من صحيحترين وجوه است (زيرا) گويا حضرت فرموده است:
گويندهاى از شما باقى نماند، و (سوّم) ابن بزاء نقطهدار روايت ميشود و آن بمعنى
واثب يعنى بر جهنده است، و نيز ابن بمعنى هالك يعنى تباه گشته استعمال ميشود.