(1) براى
يارى دين اسلام قيام كردم هنگاميكه مسلمين ضعيف و ناتوان بودند، و خود را آشكار
نمودم آنگاه كه ايشان (از عجز و ناتوانى) سر در گريبان بودند و (در مسائل دين)
گويا شدم وقتى كه آنان وا ماندند، و بنور خدا (از ظلمات جهل) گذشتم (هر مجهولى نزد
من معلوم بود) زمانيكه آنها حيران و سرگردان بودند، و (با اين وصف در خود نمائى)
از همه خاموشتر و در پيشى گرفتن (بمراتب كمال) از آنها برتر بودم، (2) پس زمام
فضايل را گرفته پرواز نمودم (براى گشايش مشكلات به چابكى حاضر مىشدم) و گرو آن
فضائل را بردم (مرتبه هيچكس در فضل و كمال بمن نرسيد، و در هر امرى ثبات قدم
داشتم) مانند كوه كه بادهاى شكننده و تند آنرا نمىجنباند و از جا نمىكند، (3)
هيچكس نتوانسته از من (در حضور يا در غياب) عيب و نقصى بگيرد، (4) ذليل و ستمكشيده
نزد من عزيز و ارجمند است تا آنگاه كه حقّ او را (از ظالم) بستانم، و قوىّ و ستمگر
نزد من ناتوان است تا وقتى كه حقّ (مظلوم) را از او بگيرم، (5) ما از قضاء و قدر
الهىّ خوشنود و تسليم فرمان او هستيم، (6) آيا مىبينى مرا كه بر رسول خدا دروغ
بگويم؟! (با اينكه من به وحى خداوند و بنصّ آن حضرت خليفه و جانشين او هستم) سوگند
بخدا من اوّل كسى هستم كه او را تصديق كرد، پس اوّل كسيكه (بعد از وفات) او را
تكذيب نمايد نمىباشم (زيرا در پنهان و آشكار براستى و درستى و پاكى مرا ستوده و
برادر خويش خوانده، پس اگر دروغ بگويم او را تكذيب كردهام) (7) پس (سبب اينكه با
خلفاء مدارا (5) نمودم آنست كه) در امر خلافت خود انديشه كرده ديدم اطاعت و پيروى
از فرمان حضرت رسول (فرموده بود اگر كار بجدال بكشد سر فرود آرم) بر من واجب است،
بيعت كردم و بر طبق عهد و پيمان خود با آن حضرت رفتار نمودم.