دختر پیامبر قدری خم شد و سر را نزدیک پیامبر آورد. آنگاه پیامبر با او به طور آهسته سخن گفت. کسانی که در کنار بستر پیامبر بودند، از حقیقت گفت و گوی آنها آگاه نشدند. وقتی سخن پیامبر به پایان رسید، زهرا سخت گریست و سیلاب اشک از دیدگان او جاری گردید، ولی مقارن همین وضع، پیامبر بار دیگر به او اشاره نمود و آهسته با او سخن گفت. این بار زهرا با چهرهای باز و قیافهای خندان و لبان پرتبسم سر برداشت. وجود این دو حالت متضاد در دو وقت مقارن، حاضران را به تعجب واداشت. آنان از دختر پیامبر خواستند که از حقیقت گفتار پیامبر آگاهشان سازد و علت بروز این دو حالت مختلف را، برای آنان روشن سازد. زهرا فرمود: من راز رسول خدا را فاش نمیکنم. پس از درگذشت پیامبر، زهرا علیها السّلام روی اصرار «عایشه» آنان را از حقیقت ماجرا آگاه ساخت و فرمود: پدرم در نخستین بار مرا از مرگ خود مطلع کرد و اظهار نمود که من از این بیماری بهبودی نمییابم. برای همین جهت، گریه و ناله به من دست داد، ولی بار دیگر به من گفت که تو نخستین کسی هستی از اهل بیت من، به من ملحق میشوی. این خبر به من نشاط و سرور بخشید و فهمیدم که پس از اندکی به پدر ملحق میگردم. [1] مسواک دندان
پیامبر شبها پیش از خواب و پس از بیداری مسواک میفرمود. مسواک پیامبر، همان چوب «اراک» بود که در محکم کردن لثههای دندان و زدودن چرک و بقایای غذا، نقش مؤثری دارد. روزی «عبد الرحمن» برادر عایشه در حالی که چوب سبز و تازهای در دست داشت، برای عیادت پیامبر آمد. عایشه از نگاههای پیامبر دریافت که پیامبر میخواهد با آن چوب مسواک کند. از این جهت، فورا آن را
[1]. الطبقات الکبری، ج 2، ص 247 و الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 219.