برای حرکت سست میکرد. تا آنکه روز دوشنبه، فرمانده سپاه برای تودیع حضور پیامبر رسید و آثار بهبودی را در قیافه او احساس نمود. پیامبر فرمود: هرچه زودتر به سوی مقصد حرکت کن. او به لشکرگاه بازگشت و فرمان حرکت را صادر کرد. هنوز سپاه از «جرف» (مرکز سپاه) حرکت نکرده بود، گزارشی از مدینه رسید که پیامبر در حال احتضار است. بعضی که به دنبال بهانه بودند و شانزده روز تمام حرکت سپاه را به عنوانهای گوناگون عقب انداخته بودند، بار دیگر وضع وخیم حال پیامبر را دستآویز قرار داده به مدینه بازگشتند. به دنبال آنها، همه افراد سپاه راه مدینه را پیش گرفتند و یکی از آمال بزرگ پیامبر بر اثر بیانضباطی برخی از سران سپاه، در حال حیات او عملی نشد. [1] پوزشهای غیر موجه
چنین خطا و اشتباهی را از جانب برخی که بعدها زمام خلافت را به دست گرفتند و خود را خلیفه پیامبر نامیدند، نمیتوان توجیه نمود. گروهی از دانشمندان اهل تسنن، خواستهاند تخلف آنان را، به طرق گوناگونی توجیه کنند، ولی هرچه دست و پا کردهاند، نتوانستهاند عذر موجهی برای متخلفان بیاورند. [2]
طلب آمرزش برای اهل بقیع
گروهی از سیرهنویسان مینویسند: نیمه شب آن روزی که پیامبر به شدت تب کرد و در بستر بیماری افتاد، همراه خدمت کار خود «ابی مویهبه» [3] برای طلب آمرزش به قبرستان بقیع رفت. ولی مورخان شیعی معتقدند: روزی که پیامبر احساس بیماری کرد، دست علی را
[1]. الطبقات الکبری، ج 2، ص 190. [2]. برای اطلاع بیشتر از پوزشهای آنان «ر. ک: المراجعات، ص 30- 31 و النص و الاجتهاد، ص 15- 19». [3]. برخی میگویند: با ابو رافع و یا بریره خدمت کار عایشه، به قبرستان بقیع رفت. «الطبقات الکبری، ج 2، ص 204».