پیامبر در پاسخ آنان گفت: «لا خیر فی دین لا صلاة معه؛ دینی که در آن نماز نباشد سودی ندارد.» مسلمانی که در طول شبانه روز، در برابر خدای خود سر تعظیم فرود نیاورد و به یاد خدای خویش نباشد، مسلمان درستی نیست. در این هنگام که طرفین در شرایط خود به توافق نهایی رسیدند، عهدنامهای شامل مواد و شرایطی، به امضای پیامبر رسید. پیامبر هیئت نمایندگی را مرخص فرمود که به سوی قبیله خود رهسپار شوند و از میان هیئت شش نفری، جوانترین فرد آنان را- که در طول اقامت خود در مدینه، علاقه زیادی به فراگرفتن قرآن و احکام از خود نشان داده بود- برای ریاست و امارت انتخاب کرد و او را نماینده مذهبی و سیاسی خود در میان قبیله طائف قرار داد و به او توصیه نمود که در اقامه نماز جماعت، حال ضعیفان را در نظر بگیرد و نماز خود را طول ندهد. بعدا مغیره و «ابو سفیان» از طرف پیامبر مأموریت یافتند که همراه هیئت نمایندگی «ثقیف» به طائف بروند و بتهای آنجا را بشکنند. ابو سفیانی که تا دیروز خود حافظ بت بود و در راه حفاظت آنها سیل خون راه میانداخت، این بار با تیشه و تبر به جان بتهای «طائف» افتاد و آنها را به صورت تلّی از هیزم درآورد و زیور آلات بتها را فروخت و به دستور پیامبر قرضهای «عروه» و برادر وی «اسود» را پرداخت. [1] قطعنامه روز «منی»
در اواخر سال نهم هجرت، پیک وحی، آیاتی چند از سوره «توبه» (برائت) را آورد و پیامبر را مأمور کرد که شخصی را روانه مکه کند تا در موسم حج، آیات یاد شده را همراه با قطعنامه چهار مادهای بخواند. در این آیات، امان از مشرکان برداشته شده و کلیه پیمانها (جز پیمانهایی که صاحبانشان به پیمان خود وفادار بوده و عملا نقض نکرده بودند) نادیده گرفته شده است و به سران شرک و پیروانشان ابلاغ گردیده که در
[1]. سیره ابن هشام، ج 2، ص 542- 544؛ سیره حلبی، ج 3، ص 243. سرگذشت هیئت نمایندگی «ثقیف»، در کتاب اسد الغابه، ج 1، ص 216 به صورت گستردهتر از آنچه در بالا نگاشتیم، وارد شده است.