خود به مبارزه با فساد و منکر پرداخت، مورد جفا و ستم و محرومیت و تحقیر واقع شد و تبعید گردید و سرانجام در سرزمین غربت، تنها جان سپرد.
ارتش اسلام در سرزمین تبوک
سپاه توحید در آغاز ماه شعبان سال نهم هجرت، به سرزمین «تبوک» گام نهاد، اما اثری از اجتماع و سپاه روم ندید. گویا سران روم، از افزونی سپاه اسلام و شهامت و فداکاری کمنظیر آنان- که نمونه کوچک آن را در نبرد «موته» از نزدیک دیده بودند- آگاهی یافته و صلاح دیده بودند که سپاه خویش را به داخل کشور بازگردانند و در عمل، خبر اجتماع بر ضد مسلمانان را تکذیب کرده و چنین وانمود کنند، که هرگز فکر حملهای در مغز آنان نبوده و این گزارش شایعهای بیش نبوده است، تا از این طریق بیطرفی خود را به جریانها و حوادثی که در عربستان رخ میدهد ثابت کنند. [1] در این لحظه، پیامبر اسلام افسران عالیرتبه خود را گردآورد و روی اصل مسلم اسلامی، وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ در خصوص پیش روی در خاک دشمن و یا بازگشت به مدینه با آنان مشورت کرد. نتیجه شورای نظامی این شد که سپاه اسلام بر اثر سختیهای زیادی که در طی راه تبوک دیدهاند، برای تجدید قوا به مدینه بازگردد. علاوه بر این، مسلمانان در این مسافرت به هدف عالی خود- که پراکنده ساختن سپاه روم بود- رسیده و رعب و هراس شدیدی در دل رومیان افکنده بودند. این ترس و واهمه، تا مدتی آنان را از فکر حمله و تشکیل سپاه، بازخواهدداشت و این اندازه نتیجه که خود تا مدتی امنیّت عربستان را از ناحیه شمال تضمین میکرد، برای ما مسلمانان کافی بود تا خدا در آینده چه بخواهد.
[1]. واقدی، در المغازی، ج 3، ص 1014- 1015 مینویسد: پیامبر بیست روز تمام در تبوک به سر برد و نیز یادآور میشود که در یکی از روزها پس از ادای فریضه صبح، خطبه مفصل و بلیغ و آموزندهای ایراد نمود. سپس متن خطبه را به نقل مینماید.