قهرمان توحید، در محیطی پا به عرصه وجود نهاد که سراسر آن را تاریکیهای بتپرستی و بشرپرستی فرا گرفته بود. آدمیزاد در برابر بتهای تراشیده به دست خود و ستارگان خضوع میکرد. زادگاه پرچمدار توحید کشور «بابل» بود که مورّخان آنجا را از عجایب هفتگانه دنیا شمردهاند و در عظمت و وسعت تمدن این کشور مطالب گوناگون نقل نمودهاند. تاریخ نویس معروف، «هیرودنس» چنین مینویسد: بابل به طور مربع الشکلی بنا شده که طول اطراف هر یک از آن 120 فرسخ و محیطش 480 فرسخ میباشد. [1] این گفتار هر اندازه آمیخته با مبالغه باشد، باز از یک حقیقت غیر قابل انکار (به ضمیمهی نوشتههای دیگر) پرده برمیدارد. ولی امروز از آن مناظر دلربا و کاخهای بلند، جز تلّ خاکی میان دجله و فرات چیز دیگری دیده نمیشود و سکوت مرگ باری بر همه جا حکمفرماست. مگر گاهی که باستانشناسان، برای پی بردن به وضع تمدن مردم بابل، با حفریات خود، این سکوت را درهم بشکنند. بنیانگذار توحید، در دوران حکومت «نمرود بن کنعان» چشم به جهان گشود. «نمرود» با آن که بتپرست بود، به مردم خدایی میفروخت. شاید به نظر عجیب برسد که چطور ممکن است یک نفر هم بتپرست باشد و هم به مردم خدایی بفروشد، ولی نظیر این مطلب را قرآن درباره فرعون مصر بیان کرده است. هنگامی که «موسی بن عمران» دستگاه حکومت فرعون را با منطق قوی خود متزلزل ساخت، هواداران فرعون با لحن اعتراضآمیزی به فرعون خطاب کردند: أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ [2]؛ آیا موسی و طایفه