گفت: ای پیامبر! دستور میدهی که زنان دزدی نکنند، ولی من چه کنم که شوهری بسیار بخیل و سختگیر دارم. به همین دلیل در گذشته به اموال او دستبرد زدهام. ابو سفیان برخاست گفت: من گذشته را حلال میکنم، تو قول بده در آینده دزدی نکنی. رسول خدا از سخن ابو سفیان، هند را شناخت و گفت تو دختر «عتبه» ای؟ وی گفت: آری. ای پیامبر خدا! از گناه ما بگذر، تا خدا تو را مورد لطف خود قرار دهد. هنگامی که پیامبر این جمله را فرمود: «و لا یزنین»؛ عمل نامشروع انجام ندهند، باز «هند» از جای خود برخاست و برای تبرئه خود جملهای گفت که ناخودآگاه باطن خود را آشکار کرده. وی گفت: آیا زن آزاد، دست به فحشا میزند؟- از نظر روانی خود این دفاع یک نوع پردهبرداری از ضمیر مخفی است. از آنجا که «هند» خود را این کاره میدانست و مطمئن بود که مردم هنگام شنیدن جمله یاد شده متوجه وی خواهند شد؛ فورا برای پیشگیری قیام کرد و گفت:- مگر غیر کنیز به بیعفتی آلوده میشود. اتفاقا از افرادی که در دوران جاهلیت با او روابط نامشروع داشت، از انکار هند تعجب کرد و خندید. خنده وی و دفاع هند بیشتر موجب رسوایی او گردید. [1] بت خانههای مکه و حوالی آن ویران میشوند
در اطراف مکه، بت خانههای زیادی وجود داشت که مورد احترام قبایل اطراف بود. پیامبر برای ریشهکن ساختن بتپرستی در سرزمین مکه، گردانهایی را به اطراف اعزام کرد تا بتخانههای اطراف را ویران کنند. در خود مکه نیز اعلام شد که هر کس بتی در خانه دارد فورا بشکند. [2] در این مورد «عمرو عاص» برای ویران کردن بت «سواع» و «سعد بن زید» برای شکستن بت «منات» مأموریت یافتند. خالد بن ولید، به فرماندهی گردانی برای دعوت قبیله «جذیمة بن عامر» به اسلام و شکستن بت «عزی» رهسپار سرزمین آنان شد. پیامبر به او دستور داد که خونی را
[1]. مجمع البیان، ج 5، ص 276. [2]. بحار الانوار، ج 21، ص 140.