ابو سفیان گفت: اگر این کار را انجام دهم سودی دارد؟ گفت: نه چندان، ولی جز این فعلا چیزی به نظرم نمیرسد. ابو سفیان که از صداقت و درستکاری و پاکی امیر مؤمنان آگاه بود، پیشنهاد علی را در مسجد مدینه عملی کرد و از مسجد خارج شده، بر شتر خود سوار شد و راه مکه را در پیش گرفت. در ضمن گزارشی که از کارهای خود به سران قریش میداد، سخن از راهنمایی علی به میان آمد و گفت: من به راهنمایی علی وارد مسجد شدم و مسلمانان را پناه دادم. حاضران به او گفتند: آیا «محمد» کار شما را تنفیذ کرد گفت: نه. گفتند: پیشنهاد علی جز شوخی چیزی نبوده است، زیرا پیامبر به پناه دادن شما توجه نکرده و پیمان یک طرفه سودی ندارد. سپس جلسههایی تشکیل دادند که راه حل دیگری برای فرونشاندن خشم مسلمانان به دست آورند. [1] جاسوسی به دام افتاد
تاریخ زندگی پیامبر، این روش را نشان میدهد که او همیشه میکوشید که دشمن در برابر حق تسلیم شود و هرگز نظر انتقام و نابودی دشمن را نداشت. در بسیاری از نبردهایی که خود شخصا شرکت میکرد و یا موقعی که گروهی را برای نبرد اعزام میکرد، هدف این بود که توطئه دشمن برچیده شود و اجتماع آنان به هم بخورد و افراد متفرق گردند. او به خوبی میدانست که اگر موانع از سر راه تبلیغ اسلام برداشته شود، منطق نیرومند اسلام در محیط آزاد تأثیر خود را خواهد کرد و اگر همین افراد که اجتماع و دستهبندیشان مانع از نفوذ و تبلیغ اسلام بود، خلع سلاح شوند و به حالت جنگی خاتمه دهند و فکر پیروزی بر اسلام را از راه قدرت نظامی در سر نپرورانند؛ خواه ناخواه بر اثر راهنمایی فطرت، مجذوب آیین توحید شده، در شمار یاران و انصار اسلام قرار خواهند گرفت.
[1]. واقدی، المغازی، ج 2، ص 780- 794؛ سیره ابن هشام، ج 2، ص 389- 397 و بحار الانوار، ج 21، ص 102.