حکمرانان ساسانی غالبا در حکومت خود، سیاست خشنی پیش گرفته بودند و به زور شمشیر میخواستند مردم را مطیع خود سازند. مالیاتهای بسیار سنگین و کمرشکن از مردم میگرفتند، از این نظر مردم ایران عموما ناراضی بودند، ولی از بیم جان خود نمیتوانستند، سخنی بگویند. حتی مردمان مطلع و اشخاص کاردان نیز در دربار ساسانیان ارزشی نداشتند. زمامداران ساسانی، به قدری مستبد و خودرأی بودند که هیچ کس قدرت اظهار نظر در هیچ کاری نداشت. تاریخ را همیشه صاحبان قدرت و زور تحریف میکنند، ولی بساط ظلم آن چنان گسترده بود که در گوشه و کنار تاریخ از ظلم و بیدادگری ستمگران، داستانهایی نقل کردهاند. قساوت قلب «خسرو پرویز» به حدی بود که ثعالبی مینویسد: خسرو را گفتند: که فلان حکمران را به درگاه خواندیم تعلل ورزید، پادشاه بلافاصله امر کرد که اگر آمدن او پیش ما به تمام بدن دشوار است، ما به جزئی از تن او اکتفا میکنیم، تا کار بر او آسانتر شود. بگویید: فقط سر او را به درگاه ما بفرستند. [1]
آشفتگی در حکومت ساسانی
در اواخر دوران ساسانیان، چیزی که نباید از ذکر آن غافل شد، موضوع آشفتگی حکومت، رواج خودکامگی و دسیسه بازی و هرج و مرج در رژیم دولت ساسانی بود. شاهزادگان، اعیان و اشراف و سرداران سپاه به جان هم افتاده بودند و هر دسته، شاهزادهای را برمیگزید و دسته دیگر او را از میان برمیداشت و کسی دیگر را انتخاب میکرد.