و به آنها حملهور شدند. سپاه تبلیغ، خود را در محاصره جمعیت انبوهی دیدند و جانانه از خود دفاع کرده و شهادت را بر ذلت و خواری ترجیح دادند. فقط یک نفر از آنها که با بدن مجروح در میان کشتگان افتاده بود، نیمه شب از جای خود برخاست و راه مدینه را پیش گرفت و جریان را به عرض پیامبر رسانید. کشتن سپاه تبلیغ و اعدام بیگناه، سبب شد که در ماه جمادی فرمان جهاد صادر گردد و سپاهی مرکب از سه هزار نفر برای سرکوبی یاغیان و مزاحمان تبلیغ اسلام اعزام شوند. [1] فرمان جهاد صادر شد. در لشکرگاه مدینه (جرف) سه هزار رزمنده دلاور دور هم گرد آمدند. پیامبر گرامی، شخصا به لشکرگاه آمد و بیاناتی ایراد کرد و چنین فرمود: به محلی میروید که سفیر اسلام را کشتهاند؛ آنان را مجددا به اسلام و آیین یکتاپرستی دعوت کنید، اگر اسلام آوردند، از انتقام خون سفیر صرف نظر کنید و در غیر این صورت، از خدا کمک طلبیده و با آنان نبرد میکنید. هان ای سربازان اسلام! به نام خدا جهاد کنید، دشمنان خدا و دشمنان خود را که در سرزمین شام به سر میبرند ادب کنید. به راهب و راهبهها که در صومعهها دور از غوغای اجتماع زندگی میکنند، متعرض نشوید. لانههای شیطان را که در مغز گروهی قرار گرفته، با همین شمشیر ویران سازید. زنان و کودکان و پیران فرتوت را مکشید! هرگز نخل و درختی را نبرید و خانهای را ویران نکنید! [2] هان ای مجاهدان! فرمانده سپاه، پسر عم من جعفر بن ابی طالب است. اگر او آسیب دید، پرچم را «زید بن حارثه» بردارد و لشکر را هدایت کند و اگر او کشته شد، فرمانده سپاه «عبد اللّه بن رواحه» است و اگر او نیز آسیب دید، خود شما شخصی را به عنوان فرمانده کل برگزینید. [1]. همان، ج 2، ص 128. [2]. واقدی، المغازی، ج 2، ص 557- 558.