پیامبر، میان دو کوه «صفا» و «مروه» مشغول سعی گردید. از آنجا که منافقان و بتپرستان انتشار داده بودند آب و هوای تبخیز مدینه، مسلمانان را از پای درآورده است؛ پیامبر در قسمتی از سعی خود، «هروله» کرد [1] و مسلمانان نیز از وی در این قسمت پیروی نمودند. پس از فراغ از «سعی» شتران را سر بریدند و با کوتاه کردن موی سر از حالت احرام درآمدند. پیامبر دستور داد که دویست نفر به درّه «مرّ الظهران» بروند و مراقب سلاح و ذخایر نظامی شوند تا مأموران قبلی وارد حرم شوند و اعمال عمره را انجام دهند. اعمال عمره به پایان رسید. مهاجران به خانههای خود رفته، از خویشاوندان خود تجدید دیدار کردند. آنان گروهی از «انصار» را نیز به عنوان مهمان به خانههای خود بردند و از این طریق در صدد جبران خدمات انصار- که در طول هفت سال درباره مهاجران انجام داده بودند- برآمدند.
پیامبر مکه را ترک میگوید
جلال و عظمت چشمگیر اوضاع اسلام و مسلمانان، اثر عجیبی در روحیه مردم مکه گذاشت و آنان با روحیه ملت مسلمانان، بیشتر آشنا شدند. سران شرک احساس کردند که توقف پیامبر و یاران وی علاقه اهالی مکه را به آیین بتپرستی تضعیف کرده و رشتههای محبت و علاقه را میان طرفین پدید آورده است. از این نظر، پس از انقضای آخرین مدت قرارداد، نماینده قریش به نام «حویطب» خدمت پیامبر رسید و گفت: مدتی که در پیمان برای اقامت شما در مکه پیشبینی شده، سپری گردیده است. هرچه زودتر سرزمین ما را ترک کنید. برخی از یاران پیامبر از صراحت گفتار نماینده قریش ناراحت شدند، ولی پیامبر شخصی نبود که در عمل به پیمان سستی ورزد. ندای کوچ در میان مسلمانان داده شد و همگی بلافاصله
[1]. نوعی راه رفتن که سرعت آن بیشتر از معمول و کمتر از دویدن است.