افسر و دویست سرباز با تمام ساز و برگی که همراه دارند، در این نقطه توقف خواهند کرد و گامی فراتر نخواهند گذاشت پیامبر با این جمله به نماینده قریش رسانید که اگر به ما شبیخون بزنید و از بیسلاح بودن ما سوء استفاده کنید و بر سر ما بریزید، این نیروهای امدادی و ذخیره که در بیرون حرم تمرکز یافتهاند؛ فورا به کمک ما شتافته، نیرو و سلاح در اختیار ما خواهند گذاشت. قریش از دوراندیشی پیامبر آگاه شدند. درهای شهر مکه را به روی مسلمانان باز کردند. سران کفر و زیردستان آنان، شهر را تخلیه کرده و در تپهها و کوههای مجاور شهر سکنا گزیدند تا با پیامبر و یاران او روبهرو نشوند و کلیه کارهای آنان را از دور تحت نظر بگیرند.
پیامبر وارد مکه میشود
پیامبر در حالی که بر شتر مخصوص خود سوار بود، با دو هزار نفر که دور او را احاطه کرده و صدای «لبّیک اللّهمّ لبّیک» آنها در سرتاسر شهر طنینانداز بود، وارد مکه شد. آهنگ دلنواز این جمعیت فشرده آنچنان جالب بود که تمام مردم مکه را تحت تأثیر قرار داد و در آنها علاقه و انعطاف خاصی به مردم مسلمان ایجاد کرد. در عین حال، اتحاد و یگانگی مسلمانان، رعب و ترس مخصوصی در دل مشرکان پدید آورد. وقتی طنین «لبیک» مسلمانان قطع شد، «عبد اللّه رواحه» که زمام شتر پیامبر در دست او بود با صدای رسا و آهنگ دلنواز خود، اشعاری را میخواند: خلّوا بنی الکفّار عن سبیلهخلّوا فکلّ الخیر فی قبوله یا ربّ إنّی مؤمن بقیلهأعرف حق اللّه فی قبوله [1] - ای فرزندان کفر و شرک! راه را برای رسول خدا باز کنید. بدانید، او سرچشمه خیر و منبع نیکی است. - بار الها! من به گفتار او ایمان دارم و از فرمان تو در پذیرش رسالت او آگاهم.