دستور داد برای تضعیف روحیه دشمن به طور موقت آب را ببندند. بستن آب آنچنان آنان را مرعوب ساخت که بلافاصله پس از جنگ کوتاهی تسلیم شدند. [1] 3. فداکاری امیر مؤمنان علیه السّلام
حضرت علی علیه السّلام در این باره میفرماید: ما در برابر ارتش بزرگ یهود و دژهای آهنین آنها قرار گرفتیم. دلاوران آنان هر روز از دژها بیرون آمده، مبارز میطلبیدند و گروهی را میکشتند. در این لحظه، پیامبر خدا به من دستور داد تا برخیزم و به سوی دژ بروم. من با قهرمانان آنها روبرو شدم: گروهی را کشته و گروهی را عقب راندم. آنان به قلعه پناهنده شدند و در را بستند. من در دژ را کنده و تنها وارد شدم و کسی در برابر من مقاومت نکرد و من در این راه کمکی جز خدا نداشتم. [2]
مهر و عاطفه در صحنه نبرد
هنگامی که دژ «قموص» گشوده شد، «صفیه» دختر حییّ ابن اخطب با زن دیگری اسیر شدند «بلال» این دو نفر را از کنار کشتگان یهود عبور داد و خدمت پیامبر آورد. پیامبر از جریان آگاه شد، از جای برخاست و عبا بر سر «صفیه» افکند و از او احترام کرد و برای استراحت او محلی را در لشکرگاه معین کرد؛ سپس با لحن تند به بلال گفت: «مگر مهر و عاطفه» از دل تو رخت بربسته که این دو زن را از کنار اجساد عزیزان خود عبور دادی! حتی به همین اندازه اکتفا نکرد، «صفیه» را از میان اسیران به خود اختصاص داد و رسما در ردیف زنان خود درآورد و از این طریق شکست روحی او را جبران کرد. اخلاق و عواطف پیامبر اثر بسیار نیکی در روان «صفیه» گذاشت که بعدها در زمره زنان علاقهمند و با وفای پیامبر درآمد و در موقع احتضار