جانبازی عجیبی از خود نشان میدادند. [1] شورای نظامی تصویب کرد که پس از فتح دژ «ناعم» سربازان متوجه قلعه «قموص» شوند، ریاست آن با فرزندان «ابی الحقیق» بود. این قلعه با فداکاری سربازان اسلام گشوده شد و «صفیّه»، دختر «حییّ بن اخطب» که بعدها در ردیف زنان پیامبر قرار گرفت، اسیر شد. این دو پیروزی بزرگ روحیه سربازان اسلام را تقویت کرد و رعب و وحشت بر قلوب یهودیان مستولی گشت، ولی مسلمانان از نظر مواد غذایی در مضیقه عجیبی قرار گرفته بودند، به طوری که برای رفع گرسنگی، از گوشت برخی از حیوانات که خوردن گوشت آنها مکروه است استفاده میکردند و دژی که مواد غذایی فراوانی در آنجا بود، هنوز به دست مسلمانان نیفتاده بود.
پرهیزکاری در عین گرفتاری
در این حالت که گرسنگی شدید بر مسلمانان مستولی شده بود و آنان با خوردن گوشت حیواناتی که خوردنشان مکروه است، گرسنگی را برطرف میکردند؛ چوپان سیاهچهرهای که برای یهودیان گلهداری میکرد، حضور پیامبر شرفیاب شد و درخواست کرد که حقیقت اسلام را بر او عرضه بدارد. او در همان جلسه بر اثر سخنان نافذ پیامبر ایمان آورد و گفت: این گوسفندان همگی در دست من امانت است و اکنون که رابطه من با صاحبان گوسفندان بریده شد، تکلیف من چیست؟ پیامبر در برابر دیدگان صدها سرباز گرسنه، با کمال صراحت فرمود: در آیین ما خیانت به امانت یکی از بزرگترین جرمها است. بر تو لازم است همه گوسفندان را تا در قلعه ببری و همه را به دست صاحبانشان برسانی. او دستور پیامبر را اطاعت کرد و بلافاصله در جنگ شرکت کرد و در راه اسلام جام