پند و اندرز اسقف روحیه او را تقویت کرد و سفیر پیامبر را خواست و نامهای به شرح زیر به او نوشت. مرا به زیباترین آیین دعوت کردی من شاعر و سخنران و سخنساز ملت خود هستم و در میان ملت عرب موقعیتی دارم که همه از آن حساب میبرند. من حاضرم از آیین تو پیروی کنم مشروط بر اینکه در برخی از مقامات بزرگ مذهبی [خلافت و نیابت] مرا شریک سازی. او به این مقدار اکتفا نکرد، بلکه هیئتی را به سرپرستی «مجاعة بن مراره» رهسپار مدینه ساخت، تا پیام او را به پیامبر برسانند و بگویند: اگر رشته این زعامت دینی پس از مرگ او در دست او باشد، او حاضر است اسلام بیاورد و او را یاری کند و الّا با او از در جنگ وارد خواهد شد. این هیئت به حضور پیامبر شرفیاب شد و نمایندگان، ایمان خود را بدون قید و شرط ابراز کردند و پیامبر در جواب پیام زمامدار یمامه چنین گفت: اگر ایمان او مشروط است، وی شایستگی حکومت و خلافت را ندارد و خدا مرا از شر او حفظ خواهد کرد. [1] نامه دیگر پیامبر اسلام
نامههایی که پیامبر برای دعوت امیران و سلاطین و فرمان داران و شخصیتهای مذهبی فرستاده، بیش از اینهاست. هم اکنون دانشمندان متتبع، صورت 29 نامه از نامههای دعوتی آن حضرت را در کتابهای خود نقل کردهاند و ما برای رعایت اختصار به همین اندازه اکتفا میکنیم.
کانون خطر یا دژ آهنین خیبر
روزی که ستاره فروزان اسلام در سرزمین «مدینه» درخشید، ملت یهود بیش از
[1]. الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 146 و الطبقات الکبری، ج 1، ص 262.