«حاطب» با همراهی و محافظت دستهای از مأموران «مقوقس» به سرزمین شام وارد شد و مأموران را مرخص کرد و خود با کاروانی رهسپار مدینه شد. نامه مقوقس را تسلیم پیامبر کرد و پیام او را رسانید. پیامبر فرمود: او از حکومت خود ترسیده و اسلام را نپذیرفته است، ولی قدرت و ریاست او به زودی نابود خواهد شد.
مغیرة بن شعبه در دربار مصر
مغیرة بن شعبه- که بعدها یکی از سیاستمداران بزرگ عرب و بازی گران صحنه سیاست شد و به عقل و درایت و پختگی اشتهار داشت- با جمعی از قبیله «ثقیف» رهسپار دربار مصر شد. بزرگ مصریان از آنها پرسید، چگونه به مصر وارد شدید، با آنکه نیروهای اسلام مسیر شما را اشغال کردهاند؟ وی گفت: از طریق دریا آمدهایم. گفت طایفه «ثقیف» با دعوت محمد چه کردند؟ پاسخ داد: کسی از ما آیین او را نپذیرفته است. گفت: قوم محمد با او چگونه معامله کردند؟ جواب داد: جوانان قریش دل به آیین او بستهاند، ولی پیران از دعوت او روی گردانند. گفت: میتوانی آیین او را به طور اجمالی بیان کنی؟ مغیره گفت: او ما را به پرستش خدای یگانه دعوت کرده و دستور میدهد که نماز بخوانیم و زکات بدهیم و به ارحام نیکی کنیم و به پیمان خویش وفادار باشیم، از زنا و شراب و ربا بپرهیزیم ... مقوقس سخن او را قطع کرد و گفت: مردم ثقیف بدانند که محمد صلی اللّه علیه و آله و سلّم پیامبر آسمانی است و برای هدایت همه مردم برانگیخته شده و اگر ندای دعوتش به سرزمین قبطیان و رومیان برسد، از او پیروی خواهند کرد و حضرت مسیح دستور داده که از چنین پیامبری پیروی کنیم آنچه شما از برنامه و آیین او نقل میکنید، بدون کم و زیاد برنامه پیامبران گذشته است و سرانجام قدرت به دست وی خواهد افتاد و کسی را یارای نزاع و نبرد با او نخواهد بود. سخنان «مقوقس» آنان را ناراحت کرد و با کمال بیشرمی گفتند: اگر همه مردم آیین او را بپذیرند، ما هرگز نخواهیم پذیرفت. «مقوقس» برای خاموش ساختن آنها،