اسلام، تمام این بحثهای بیاساس را درباره اراده و مشیت عیسی علیه السّلام از بین برد، و در شناسایی مسیح چنین فرمود: مسیح فرزند مریم پیامبری بیش نبود که پیش از وی پیامبران آمده بودند و مادر وی زن پاکدامن و راستگویی بود؛ در عین حال هر دو غذا میخوردند و بشر بودند. [1] این آیه، بسیاری از مباحث بیهوده رجال کلیسا را درباره روح و خون و هویّت عیسی خاتمه داد. چنان که با تعالیم عالی و زنده کردن ملکات فاضله، بشر را از ماجراجویی و خونریزی بازداشت.
ایران یا مهد تمدن آن روز
علّتی که ایجاب کرد که ما اوضاع روم را بررسی کنیم، همان نیز میطلبد که اوضاع ایران آن روز را از نظر خوانندگان بگذرانیم، ولی باید به این نکته توجه نمود: اگر ما نقاط ضعف کشور نیاکان خود را بیان کردیم، نظری جز تحلیل حقایق و پی بردن به ارزش تعالیم عالی اسلام نداریم. غرور ملی و علاقه به آب و خاک، نباید مانع از واقعبینی گردد. ما در عین اینکه کشور خود را دوست داریم، ولی از گفتن حقایق و تشریح عقاید خرافی و بیان نظام فاسدی که در ایران معاصر با ظهور اسلام حکومت میکرد پروایی نداریم و در اینجا همان جمله را بازگو میکنیم که «ارسطو» درباره مخالفت خود با استاد خود «افلاطون» گفت: افلاطون را دوست دارم، ولی حقیقت را بیش از او دوست دارم. نقطه ضعف حکومت ایرانیان آن روز همان حکومت استبدادی و حکومت فردی آن بوده است. به طور مسلم عقل و تدبیر یک نفر، با تدبیر گروهی یکسان نیست. سازش کاری و اعمال زور در حکومتهای دسته جمعی کمتر است. از این جهت عظمت و سیادت یا ضعف و زبونی ایرانیان، با ضعف و یا توانایی دستگاه حاکمه