خریدم. تو چندی پیش از آنکه اسلام بیاوری سیزده نفر از مردان ثقیف را کشتی و من برای خاموش ساختن آتش جنگ میان تیرههای ثقیف، خونبهای آنان را پرداختم. پیامبر سخن او را قطع کرد و هدف خود را از سفر- همانگونه که به نمایندگان پیش گفته بود- تشریح کرد، ولی برای اینکه پاسخ دندانشکنی به تهدید او داده باشد، برخاست، وضو گرفت. «عروه» با چشم خود دید که یاران حضرت نگذاشتند قطرهای از آب وضوی او به زمین بریزد. عروه از آنجا برخاست، وارد محفل قریش شد جریان ملاقات و هدف پیامبر را به سران قریش- که همگی در «ذی طوی» اجتماع کرده بودند- رسانید و در آخر چنین گفت: من شاهان بزرگ را دیدهام. قدرتهای بزرگی مانند: قدرت کسری [1]، قیصر روم و سلطان حبشه، ولی موقعیت هیچ کدام را میان قوم خود، چون محمد ندیدهام. من با چشمانم دیدم که یاران او نگذاشتند قطره آبی از وضوی او به زمین بریزد و برای تبرک آن را تقسیم کردند. اگر مویی از محمد بیفتد، بیدرنگ آن را برمیدارند. بنابراین، سران قریش باید در این موقعیت خطرناک فکر و تأمل کنند.
پیامبر اسلام نماینده میفرستد
تماسهایی که نمایندگان قریش با رهبر عالیقدر اسلام انجام دادند، به نتیجه نرسید، لذا پیامبر تصور کرد که نمایندگان قریش نتوانستند و یا نخواستند حقیقت را به گوش بزرگان قریش برسانند و ترس از اتهام، آنان را از صراحت سخن بازداشته است. بدین سان پیامبر تصمیم گرفت، شخصا نمایندهای به جانب سران شرک بفرستد تا هدف پیامبر را از این مسافرت که چیزی جز زیارت خانه خدا نبود تشریح کند. مرد زبردستی از قبیله «خزاعه» به نام «خراش بن امیة» انتخاب شد.
[1]. سیره ابن هشام، ج 2، ص 314 و تاریخ طبری، ج 2، ص 274- 275.