اختلاف کشیشان از یک طرف و مسلکهای گوناگون مذهبی از طرف دیگر، روز به روز از سطوت و قدرت امپراتوری روم میکاست. گذشته از اینها پیوسته سفیدپوستان و زردپوستان طرف شمال و مشرق، در نظر داشتند که نقاط حاصلخیز اروپا را به دست آورند و گه گاه در برخوردهایشان خسارتهای هنگفتی به یکدیگر وارد میکردند و این خود سبب شد که امپراتوری روم، دو نیمه شده و به بلوک شرقی و غربی تقسیم گردید. تاریخنویسان معتقدند: اوضاع سیاسی و اجتماعی و مالی روم، در قرن ششم بسیار آشفته بود. حتّی تفوّق روم بر ایران را گواه قدرت نظامی وی نمیدانند، بلکه معتقدند شکست ایران، معلول بینظمی دستگاه حاکمه ایران بوده است. این دو کشور که تاج سیادت و سیاست جهان را بر سر نهاده بودند، در عصر طلوع اسلام در هرج و مرج به سر میبردند. بدیهی است که این اوضاع یک آمادگی و تشنگی فوق العادهای، برای پذیرش یک آیین صحیح که به اوضاع زندگی آنها سر و سامانی میبخشد، ایجاد مینماید.
بحثهای موسمی در روم
در برخی از کشورها جمعی بیکار و هوسران، یک سلسله مسائل پوچ و بیمعنا را به انگیزههای غیر صحیح مطرح میسازند و عمر گرانبهای مردم را هدر میدهند. ما برای این مطلب، نمونه و گواههای زیادی در بسیاری از کشورهای مشرق زمین داریم که فعلا مجال بحث آن نیست. اتفاقا روم آن روز بیش از همه، گرفتار این نوع مسائل بود؛ مثلا امپراتوران روم و رجال سیاسی، بر اثر پیروی از برخی دستگاههای مذهبی معتقد بودند که مسیح، دو طبیعت و دو مشیّت دارد، ولی برخی از مسیحیان «یعقوبی» قایل بودند که وی فقط یک طبیعت و یک مشیّت دارد. همین مسئله بیاساس، لطمه شدیدی بر استقلال و هم آهنگی روم زد و شکاف عمیقی در میان آنان ایجاد کرد به طوری که دستگاه حاکمه مجبور بود از عقاید خود دفاع کند و برای همین جهت مخالفان را سخت تحت تعقیب قرار داد و همین فشار و انزجار روحی سبب شد که