سازد و او را به عمل زشت متهم کند. عداوت «نفاق» با «ایمان» بالاترین دشمنیها است. دشمن مشرک و غیره، با به کارگیری این دشمنی در تمام مواقع، از غیظ و خشم خود میکاهد، ولی منافق که ایمان را سپر خود قرار داده در ظاهر نمیتواند تظاهر به دشمنی کند. از این رو، عداوت باطنی او گاهی به حد انفجار میرسد و بسان دیوانگان بدون حساب و کتاب سخن میگوید و تهمت میزند. در سرگذشت «بنی مصطلق» ذلّت رئیس حزب آشکار شد و فرزند وی از ورود او به مدینه جلوگیری کرد و سرانجام با وساطت پیامبر وارد شهر شد؛ در نتیجه کار فردی که پیوسته به فکر سلطنت بود و خواب آن را میدید به جایی منتهی شد که نزدیکترین فرد به او، مانع از ورود او به زادگاهش شد. در حالی که از پیامبر میخواست که شر فرزندش را از سر او کوتاه سازد. چنین فردی، دیوانهوار به هر کاری دست میزند، حتی به دنبال شایعهسازی میرود تا انتقام خود را از جامعه اسلامی بازستاند. وقتی دشمن از حمله مستقیم عاجز میشود، دست به چنین شایعهای میزند تا از این طریق افکار عمومی را نگران و به خود مشغول ساخته و از مسائل ضروری و حساس منحرف کند. شایعهسازی یکی از سلاحهای مخرّب برای جریحهدار ساختن حیثیت پاکان و نیکان و پراکنده ساختن مردم از اطراف آنها است.
تهمت منافقان
از آیاتی که درباره حدیث «افک» وارد شده است، چنین برمیآید که منافقان فرد بیگناهی را به عمل منافی عفت متهم کردند و در خصوص فردی تهمت زدند که در جامعه آن روز از ویژگی خاصی برخوردار بوده است. منافقان از این حربه تهمت، به نفع خویش و زیان جامعه اسلامی بهره میگرفتند که آیات قرآن با قاطعیت کمنظیری