مطلع ساخت. همگی در تاریکی شب از پناهگاه خود بیرون آمدند و رهسپار مدینه شدند و پیامبر را از سرگذشت خود آگاه ساختند. [1] دوراندیشان قریش در حبشه
گروهی از دوراندیشان قریش که پیشرفت روزافزون اسلام آنها را سخت نگران کرده بود، رهسپار دربار حبشه شدند تا در آن کشور زندگی کنند. آنان با خود چنین اندیشیدند: اگر محمد بر شبه جزیره مسلط شود، آنها پیش از وقوع واقعه، چارهجویی کرده و آسایش خود را در خاک حبشه فراهم آورند و اگر قریش بر وی پیروز شود، آنان بار دیگر به خانههای خود بازمیگردند. «عمرو عاص» جزء همین دسته بود که با هدایای زیادی حجاز را به عزم حبشه ترک گفت. روز ورود آنها، مصادف با ورود «عمرو بن امیه ضمری» نماینده رسول خدا و حامل پیام آن حضرت درباره جعفر بن ابی طالب و مهاجران دیگر بود. عمرو عاص، به منظور تقرب به دربار نجاشی به یارانش گفت: من اکنون با هدایای مخصوص خود، حضور سلطان حبشه شرفیاب شده، درخواست میکنم که اجازه دهد، تا گردن نماینده محمد را بزنم. او برای اجرای منویات خود، وارد دربار شد. به رسم دیرینه زمین خدمت را بوسید و در برابر او سجده کرد. سلطان از حال او تفقد کرد و گفت: ارمغانی از سرزمین خود برای من آوردهای؟ وی گفت: بلی قربان. سپس هدایا را تقدیم کرد و گفت: مردی که اکنون از خدمت شما مرخص شد، نماینده شخصی است که بزرگان و دلاوران ما را کشته است، اگر اجازه بفرمایید که من برای انتقام گردن او را بزنم، بسیار مایه مسرت برای ما خواهد بود. سخنان عمرو عاص آنچنان طوفانی از خشم در کانون وجود «نجاشی» پدید آورد که بیاختیار سیلی به صورت خود زد؛ به طوری که نزدیک بود بینی وی بشکند. سپس با حالت خشم گفت: از من درخواست میکنی که نماینده مردی را که امین