و آیه زیر را که حاکی از آمرزش ابو لبابه است، آورد: گروهی دیگر از آنها به گناهان خود اعتراف کرده، عمل نیک و بد را به هم آمیختهاند، شاید خداوند توبه آنان را بپذیرد، خداوند آمرزنده و رحیم است. [1] دیدگان «ام سلمه» بر چهره نورانی پیامبر افتاد، در حالی که خندهای بر لب داشت. پیامبر به ام سلمه فرمود: خداوند از تقصیر «ابو لبابه» درگذشت. برخیز و بشارت بده. وقتی همسر پیامبر آمرزش او را به مردم بشارت داد، مردم ریختند که بندها را باز کنند، ولی او گفت: باید پیامبر این قید و بندها را باز کند. پیامبر برای اقامه نماز صبح وارد مسجد شد و با دستهای مبارک خود بندها را باز کرد. [2] البته لغزش ابو لبابه، به خاطر احساسات نابجای او بود. گریه مردان و زنان خائن، قدرت خودداری را از او سلب کرد و راز مسلمانان را فاش ساخت، ولی قدرت ایمان و ترس از خدا بالاتر از آن بود، تا آنجا که او را وادار کرد خیانت خود را آنچنان جبران کند که بار دیگر فکر خیانت در اندیشه وی خطور نکند.
کار ستون پنجم به کجا انجامید؟
روزی شاس بن قیس یهودی به نمایندگی از قلعه فرود آمد و به حضور پیامبر گرامی رسید و درخواست کرد که پیامبر اجازه دهد «بنی قریظه» مانند یهودان دیگر اموال منقول خود را برداشته، از محیط مدینه بیرون روند. پیامبر طرح وی را نپذیرفت و فرمود: باید بدون قید و شرط تسلیم شوند. «شاس» پیشنهاد خود را عوض کرد و گفت: بنی قریظه حاضرند اموال خود را در اختیار مسلمانان بگذارند و محیط مدینه را ترک کنند؛ پیامبر این طرح را نیز نپذیرفت. [3]