جهان را فرا میگیرد و هیچ سپاهی در برابر او تاب مقاومت نمیآورد. اگر محمد همان پیامبر باشد، این سپاه بر او پیروز نخواهد شد. فرزند اخطب بیدرنگ گفت: آن پیامبر از بنی اسرائیل است و محمد از فرزندان اسماعیل میباشد که از در حیله و سحر وارد شده و این گروه را گرد آورده است. او به قدری در این باره سخن گفت که آنان را بر پیمانشکنی مصمم ساخت. در این هنگام، عهدنامهای را که میان آنان و محمد صلی اللّه علیه و آله و سلّم نوشته شده بود، خواست و آن را در برابر چشم آنها پاره کرد و گفت: کار پایان یافت، آماده جنگ باشید. [1] پیامبر از پیمانشکنی بنی قریظه آگاه میگردد
پیامبر گرامی از طریق مأموران زبردست خود از پیمانشکنی بنی قریظه، در این لحظه حساس آگاه شد و سخت پریشان و دل آزرده گشت. فورا «سعد بن معاذ» و «سعد بن عباده» را که از افسران ارشد اسلام و رئیس قبیله اوس و خزرج بودند، مأمور ساخت که اطلاعات دقیقی به دست آورند و اگر خیانت آنان حقیقت داشته باشد؛ پیامبر را با رمز «عضل وقاره» [2] آگاه سازند و اگر آنان در پیمان خود استوار باشند، به طور آشکار مطلب را تکذیب کنند. آنان با دو افسر دیگر به نزدیکی دژ «بنی قریظه» آمدند و در اولین برخورد با کعب، جز فحش و ناسزا به پیامبر و سعد چیز دیگری نشنیدند. سعد با الهام غیبی گفت: به خدا سوگند سپاه عرب از این سرزمین میرود و پیامبر گرامی این دژ را محاصره میکند و گردن تو را میزند، و قبیله تو را به روز بدی مینشاند. سپس بلافاصله برگشتند و به رسول خدا گفتند: «عضل وقاره». پیامبر با صدای بلند گفت: اللّه أکبر أبشروا یا معشر المسلمین بالفتح؛ خدا بزرگ است، ای گروه مسلمانان! بشارت بر شما باد که پیروزی نزدیک است.
[1]. بحار الانوار، ج 20، ص 223. [2]. نام دو قبیلهای است که سپاه تبلیغی اسلام را به سرزمین خود دعوت نمود، و سپس آنان را کشتند.