بود، به ازدواج غلام سابق خود و آزاد شده آن روز درآورد، تا مردم بدانند که این مرزهای موهوم هرچه زودتر باید برچیده شود و مردم آگاه گردند که هرگاه پیامبر به مردم میگوید: «ملاک برتری، تقوا و پرهیزکاری است و دختر مسلمان هم شأن مرد مسلمان است» خود او عامل اول و مجری قانون است. برای سرکوب ساختن چنین رسم غلطی، پیامبر به خانه زینب رفت به طور رسمی او را برای «زید» خواستگاری کرد. وی و برادرش در آغاز کار چندان تمایل نداشتند، زیرا هنوز افکار دوران جاهلیت، از اعماق قلوبشان ریشه کن نشده بود. از طرفی، چون ردّ فرمان پیامبر بر آنها ناگوار بود، سوابق غلام بودن زید را بهانه قرار داده و از پذیرفتن درخواست پیامبر، شانه خالی کردند. چیزی نگذشت پیک وحی نازل شد و عمل زینب و برادرش را در این باره تقبیح کرد و چنین فرمود: هیچ مرد و زن مؤمنی، در صورتی که خدا و پیامبر او درباره آنها تصمیمی گرفتند، اختیاری از خود ندارند و هر کس خدا و پیامبر او را مخالفت کند، آشکارا گمراه است. [1] پیامبر بیدرنگ آیه را برای آنان فرو خواند. ایمان پاک زینب و برادرش «عبد اللّه» به ساحت مقدس پیامبر اسلام و اهداف عالی وی، باعث شد که دختر «جحش» رضایت خود را اعلام کند. در نتیجه، اشرافزادهای به ازدواج غلام محمد درآمد و از این طریق بخشی از برنامههای حیات آفرین اسلام اجرا شد و در عمل روش غلطی کوبیده شد.
زید از همسر خود جدا میشود
سرانجام، این ازدواج روی عللی به طلاق منجر شد. برخی میگویند که عامل جدایی، روحیات زینب بود که پستی حسب و نسب شوهر خود را به رخ وی میکشید