این خردهگیری به منظور شناخت حقیقت و فهم مطلب نیست، زیرا حقیقت با مراجعه به متن پیمان روشن میشود، مجازاتی که پیامبر در حق آنها قایل شد به مراتب سبکتر از مجازاتی بود که در متن پیمان پیشبینی شده بود. امروز اربابان همین خاورشناسان، صدها جنایت و ستم را در شرق و غرب انجام میدهند و یک نفر از آنها کوچکترین اعتراضی به آنان نمیکند. اما وقتی پیامبر یک مشت توطئهگر را به کمتر از آن چیزی که با آنها قرار گذشته بود مجازات میکند، فورا داد و ناله مشتی نویسنده که به اغراض گوناگون دست به تحلیل این حوادث میزنند، بلند میشود.
نقش حزب نفاق
خطر حزب «نفاق» بالاتر از خطر «یهود» بود، زیرا منافق در سنگر دوستی از پشت خنجر میزند و ماسک دوستی بر چهره میبندد. سر دسته این گروه، عبد اللّه بن ابیّ و مالک بن ابیّ و ... بودند. آنان بیدرنگ پیامی به سران بنی النضیر دادند که ما با دو هزار سرباز شما را یاری میکنیم و قبایل هم پیمان شما یعنی بنی قریظه و غطفان شما را تنها نمیگذارند. این وعده دروغین بر جرأت یهود افزود و اگر هم در آغاز کار تصمیم بر تسلیم و ترک دیار داشتند، فکرشان دگرگون شد. درهای دژ را بستند و با سلاح جنگی مجهز شده، تصمیم گرفتند که به هر قیمتی باشد از برجهای خود دفاع کنند و باغ و زراعت خود را بلا عوض در اختیار ارتش اسلام نگذارند. یکی از سران بنی النضیر (سلام بن مشکم) وعده عبد اللّه را پوچ شمرد و گفت: صلاح در این است که کوچ کنیم، ولی حییّ بن اخطب مردم را به استقامت و پایداری دعوت کرد. رسول گرامی، از پیام عبد اللّه آگاه شد. ابن امّ مکتوم را در مدینه جانشین خود ساخت و تکبیرگویان برای محاصره قلعه «بنی النضیر» حرکت کرد. فاصله بنی قریظه و بنی النضیر را لشکرگاه خود قرار داد و رابطه آن دو گروه را از هم قطع کرد. بنا به نقل