موقع روی آن را به سمت مدینه میکنم به زحمت کشیده میشود و یا زانو به زمین میزند. هند تصمیم گرفت که به احد برگردد و پیامبر را از جریان آگاه سازد وی با همان شتر و اجساد به «احد» آمد، وضع راه رفتن شتر را به پیامبر گفت. پیامبر فرمود: هنگامی که شوهرت به سوی میدان رفت، از خدا چه خواست؟ وی عرض کرد، شوهرم رو به درگاه خدا کرد و گفت خداوندا مرا به خانهام بازنگردان! پیامبر فرمود: دعای شوهرت مستجاب شده، خداوند نمیخواهد این جنازه به سوی خانه «عمرو» برگردد. بر تو لازم است که هر سه جنازه را در این سرزمین (احد) به خاک بسپاری و بدان که این سه نفر در سرای دیگر پیش هم خواهند بود. هند در حالی که اشک از گوشه چشمانش میریخت، از پیامبر درخواست کرد که از خداوند بخواهد که او نیز پیش آنها باشد. [1] پیامبر وارد خانه خود گردید. دیدگان دختر عزیزش «فاطمه» به چهره مجروح پدر افتاد، اشک از گوشه چشمانش سرازیر شد. پیامبر شمشیر خود را به دختر خود «زهرا» داد تا آن را بشوید. «اربلی» مورخ شیعه در قرن هفتم مینویسد: امیر مؤمنان آب آورد. تا خونهای چهره پیامبر را شستشو دهد. ایشان آب میریخت و زهرا علیها السّلام خونهای اطراف را میشست، ولی چون زخم صورت عمیق بود، خون بند نیامد. ناچار قطعه حصیری را سوزاندند و خاکستر آن را روی زخمها ریختند و خون زخمهای صورت بند آمد. [2] دشمن را باید تعقیب کرد
شبی که مسلمانان پس از حادثه «احد» در خانههای خود آرمیدند، بسیار شب
[1]. واقدی، المغازی، ج 1، ص 265. [2]. اربلی، کشف الغمة، ج 1، ص 189 و مقریزی، امتاع الاسماع، ج 1، ص 137- 138.