حیات سعد خبر صحیحی برای پیامبر بیاورد. او سعد را در میان کشتگان یافت و به وی گفت: پیامبر مرا مأمور کرده که از حال شما تحقیق کنم و خبر صحیحی از شما برایش ببرم. سعد گفت: سلام مرا به پیامبر برسان و بگو چند لحظه از زندگی «سعد» باقی نمانده است و خداوند به تو ای پیامبر خدا، بهترین پاداش را که سزاوار یک پیامبر است بدهد. وی افزود: سلام مرا به انصار و یاران پیامبر نیز برسان و بگو: هرگاه به پیامبر آسیبی برسد و شما زنده باشید، هرگز در پیشگاه خداوند معذور نخواهید بود. هنوز فرستاده پیامبر از کنار «سعد» دور نشده بود که روان او به جهان دیگر پرواز کرد. [1] علاقه انسان به خود و به اصطلاح دانشمندان «حب ذات» آنچنان اصیل و قدرتمند و ریشهدار است که هیچگاه انسان خود را فراموش نمیکند و همه چیز خود را در راه آن فدا میکند؛ قدرت ایمان و عشق به هدف و علاقه به معنویات، از آن مؤثرتر است، زیرا به تصریح متون تاریخ، این افسر با شهامت در سختترین لحظهها که فاصله چندانی با مرگ نداشت خود را فراموش کرده و به یاد وجود نازنین پیامبر افتاده بود که حفظ او را عالیترین تجلی برای بقای هدف خود میدانست و تنها پیامی که با «زید بن ثابت» فرستاد، این بود که یاران پیامبر لحظهای از حفظ و حراست رهبر خود غفلت نکنند.
پیامبر به مدینه بازمیگردد
خورشیدی به سوی مغرب کشیده میشد و میخواست اشعه زرّین خود را به سوی نیمکره دیگر بریزد. سکوت و خاموشی مطلق سرزمین احد را فراگرفته بود. در چنین لحظههایی مسلمانان مجروح و کشته داده، ناچار بودند برای تجدید قوا و