در لحظههایی که مسلمانان با شکست عظیمی روبهرو شده بودند، دشمن فرصت طلب، وقت را برای نفوذ عقاید خود مغتنم شمرد و شعارهایی را بر ضد آیین توحید- که سادهلوحان را فورا تحت تأثیر قرار میدهد- سرداد. به گفته یکی از نویسندگان معاصر: «هیچ فرصتی برای نفوذ در عقاید و افکار و نفوس مردم، مساعدتر از فرصت شکست و گرفتاری به بلایا و مصایب بزرگ نیست. در موقع شدت مصیبت، روحیه قوم ستمدیده، آنچنان ضعیف و متزلزل میگردد که عقل آن قوم، قدرت حکومت و تشخیص خود را از دست میدهد. در چنین فرصتی است که تبلیغات سوء به آسانی میتواند در قلبهای قوم شکست خورده نافذ و مؤثر واقع شود.» ابو سفیان و عکرمه، در حالی که بتهای بزرگ را روی دست گرفته و غرق سرور و شادی بودند، از این فرصت مناسب استفاده کرده و فریاد میکشیدند: «اعل هبل، اعل هبل؛ سرفراز باد هبل.» یعنی این پیروزی ما به بتپرستی مربوط است و اگر خدایی جز او بود و یکتاپرستی حقیقت داشت، شما پیروز میشدید. پیامبر متوجه شد که رقیب در لحظات حساس، برنامه خطرناکی را اجرا میکند و سرگرم استفاده از فرصت است. از این نظر، تمام مصایب را فراموش کرد و فورا به علی و سایر مسلمانان دستور داد، پاسخ این منادی شرک را چنین بگویند: «اللّه أعلی و أجلّ، اللّه أعلی و أجلّ؛ خدا بزرگ و توانا است و این شکست به خداپرستی ما مربوط نیست، بلکه معلول انحراف از دستور فرمانده است. ابو سفیان باز دست از تبلیغ افکار مسموم خود نکشید و گفت: «نحن لنا العزّی و لا عزّی لکم؛ ما بت عزّی داریم و شما چنین بتی ندارید.» پیامبر، فرصت را از دشمن گرفت و دستور داد که مسلمانان همگی در میان درّه با آهنگرسا جملهای که از نظر وزن و سجع مشابه آن است بگویند: «اللّه مولانا و لا مولی لکم؛ یعنی اگر شما به یک